گنجور

 
جهان ملک خاتون

چون تماشاگه جان غیر سر کوی تو نیست

دلبرا صبر و شکیباییم از روی تو نیست

سجده گاه دل عشاق چو در وقت نیاز

راز گویند بجز طاق دو ابروی تو نیست

دل سرگشته ما را که نشان خواهد داد

بس عجب باشد اگر در شکن موی تو نیست

بوی عنبر به مشامم برسانید صبا

نیک دانم که بجز نکهت گیسوی تو نیست

عنبر و مشک و گل و یاسمن و بوی عبیر

همه دیدیم ولی چون نفس و بوی تو نیست

با وجود چو تو سرو چمنی در جلوه

آدمی نیست که او میل دلش سوی تو نیست

عاقبت مرغ دل از سیر جهان بازآمد

زانکه مأواگه او غیر سر کوی تو نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

هیچ کس نیست که حیران شده روی تو نیست

روی در سجده محراب دو ابروی تو نیست

هرکه بر طرف بناگوش تو آن طره بدید

گفت نقد دو جهان قیمت یک موی تو نیست

تو به هرجا که چنین جلوه کنان می گذری

[...]

غروی اصفهانی

در سری نیست که سودای سر کوی تو نیست

دل سودا زده را جز هوس روی تو نیست

سینۀ غمزده ای نیست که بی روی و ریا

هدف تیر کمانخانۀ ابروی تو نیست

جگری نیست که از سوز غمت نیست کباب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه