دلی کجاست که آن دل سرشته با غم نیست
چون زلفِ خوب رخان بام و شام درهم نیست
جهان بخست دلم را به تیغ کین و ستم
که در جهانش بجز وصل دوست مرهم نیست
به پرسشی و سلامی ز دوست خرسندم
فغان و داد ز جور و جفاش کان هم نیست
هلال عید اگرچه به چشم خلق نکوست
ولی چو ابروی جانان همیشه در خم نیست
صبا به سوی نگارم گذر کن از سر لطف
بگو که غیر غمم یار غار و همدم نیست
وگر ز حال جهان پرسدت بگو با او
بیا که جز دل گرمی و آه سردم نیست
فراغتیست ز حال جهان ترا لیکن
مرا ز روی تو جانا قرار یک دم نیست
طبیب درد دلم را اگر کند چاره
بگو که جز غم هجران دوست دردم نیست
دلم به سایه سروی نشست بر لب جوی
چرا که از سر ما سایه ی قدت کم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست
که می زند دم بیگانگی و همدم نیست
تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند
که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست
به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر
[...]
اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
مباد شاد، بدین غم، دلی که خرم نیست
همه جهان، به غمش خرمند و مسکین ما
کزان صنم به غمی، قانعیم و آن هم نیست
حسد برم که چرا دیگری خورد، غم تو
[...]
نگار من به سر عهد خویش محکم نیست
مرا به غیر غم دوست هیچ همدم نیست
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که در جهان بجز از باد صبح محرم نیست
بگو به یار که از غم به لب رسیدم جان
[...]
به اهل درد غمت هرچه می کند غم نیست
چرا که هیچ دلی بی غم تو خرّم نیست
از آن به کعبهٔ وصل تو ره ندارد جان
که غیر در حرم خاص دوست محرم نیست
اساس عهد و وفا با تو محکم است مرا
[...]
بمردمی چو سگ یار کس بعالم نیست
کسی که نیست سگ کوی یار آدم نیست
گداختم ز تماشای روی او چکنم
نظاره رخ خورشید کار شبنم نیست
دوای زخم دلم جز لبش که میداند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.