فریاد که جز لطف تو فریادرسم نیست
واندر دو جهان غیر غمت هیچ کسم نیست
مشکل همه اینست که از پای فتادم
از هجر و به وصل رخ تو دست رسم نیست
گرچه نفسی یاد من خسته نکردی
صبر از رخ همچون قمرت یک نفسم نیست
من بلبل شوریده ام از عشق رخ تو
اندر قفسی بسته ولی همنفسم نیست
چون قدّ خود ار راست بپرسی ز من ای جان
زین سخت تر امروز به جان تو قسم نیست
گر جنّت فردوس دهندم به حقیقت
جز خاک سر کوی تو باری هوسم نیست
گرچه به سر آمد به زبان دشمن بدخواه
من بحر محیطم که زیانی ز خسم نیست
من چون شتر بارکش و خار جفاخور
در گردن ظالم چه کنم چون جرسم نیست
در صبر و مدارا به جهان چاره ندارم
در درد فراق تو چو فریادرسم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست
در عشق نمیدانم درمان دل خویش
[...]
جز لطف تو جانا به جهان هیچ کسم نیست
فریادرسم زود که فریادرسم نیست
چون بلبل شوریده منم عاشق رویش
دربندم و نالان و خلاص از قفسم نیست
از جان به هوای سر کویت شب و روزم
[...]
دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
گلزار به آسایش کنج قفسم نیست
می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست
می نالم ومانند جرس دادرسم نیست
در هجر تو بایست که یک عمر بنالم
[...]
بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست
سرو چمنم شکوهای از خار و خسم نیست
از کوی تو بیناله و فریاد گذشتم
چون قافله عمر نوای جرسم نیست
افسردهترم از نفس باد خزانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.