تو مپندار که بی لعل توأم کامی هست
یا بجز نقش خیال تو دلارامی هست
ای صبا سوی دلارامم اگر می گذری
زود گویش که مرا نزد تو پیغامی هست
مشنو ای دوست چو در پیش تو گویند ز من
بی رخ خوب توأم صبری و آرامی هست
نام کردند مرا عاشق بدنام آخر
خود نگویی که مرا عاشق بدنامی هست
مرغ دل کرد به سوی سر زلفت پرواز
گفتم آهسته که در رهگذرت دامی هست
سوختم در غم هجران تو ای جان و جهان
می بیارید چو در مجلس ما خامی هست
کام دل تلخ شد از شدّت ناکامی دهر
دل به غیر از لب شیرین توأش کامی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد فراق میپردازد. شاعر از معشوق خود میخواهد که بیاو موفقیت و آرامشی وجود ندارد و تنها خیال او باعث تسلی خاطر اوست. او از صبا درخواست میکند که پیامی از او به معشوق برساند. شاعر به دوستش میگوید که اگر دربارهاش صحبت میشود، نگوید که او آرامش دارد، زیرا بدون چهره محبوبش صبوری ندارد. او به نامش به عنوان عاشق بدنام اشاره میکند و از پرواز دلش به سوی محبوب سخن میگوید. در نهایت، او از غم دوری و ناکامی در عشق شکایت میکند و تأکید میکند که فقط لبهای شیرین معشوق میتواند کام دلش را شیرین کند.
هوش مصنوعی: نگو که بدون حضور تو میتوانم به موفقیت برسم یا جز تصویر خیالت، کسی مرا آرامش نمیدهد.
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر از کنار محبوبم میگذری، سریعاً به او پیام من را برسان که دلم برایش تنگ شده است.
هوش مصنوعی: ای دوست، نشنو که دیگران در غیبت من چه میگویند. من به خاطر زیبایی تو و یاد تو صبر و آرامش دارم.
هوش مصنوعی: اسم من را عاشق بدنام گذاشتند، ولی تو نباید بگویی که من واقعا عاشق بینام و نشان هستم.
هوش مصنوعی: پرندهی دل به سمت موهای تو پرواز کرد. به آرامی گفتم که در مسیرت تلهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: در غم دوری تو، ای عزیز و محبوبم، سوزانده شدم و میخواهم که در جمع ما، هنگامی که هنوز تعادل و پختگی وجود ندارد، آبی بیاورید تا تسکین دهنده این درد باشد.
هوش مصنوعی: به دلیل ناامیدی و ناکامیهایی که در زندگیام تجربه کردهام، دیگر چیزی جز لبهای شیرین تو نمیتواند خوشحالم کند و به من آرامش بدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست آرام دل، آن را که دلارامی هست
خرم آن دل، که در او، صبری و آرامی هست
بر بنا گوشش اگر دانه در بینی باز
مشو آشفته، که از غالیه هم دامی هست
تو یقین دان، که به جز در دهن تنگ تو نیست
[...]
ساقیا! عقل مرا مست کن ار جامی هست
پخته پیش آر که در مجلس ما خامی هست
هر کسی را نرسد مستی میخانه عشق
ما و می خوردن از این میکده تا جامی هست
کعبه زنده دلان است خرابات مغان
[...]
هند را رند سخن پیشه گمنامی هست
اندرین دیر کهن میکده آشامی هست
خسروی باده درین دور اگر می خواهی
پیش ما آی که ته جرعه ای از جامی هست
نامه از سوز درونم به رقم سوخته شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.