چون دیده به دیدار تو مشتاق ز جانست
ای دیده چرا روی تو از دیده نهانست
گرچه تو ز ما فارغ و ما کشته به هجریم
لیکن همه شب یاد توأم روح و روانست
انصاف ندارد دل سنگین نگارین
کاو با دگران از دل و با مابه زبانست
گر بشنود آهی که کشم از دل محزون
گوید به سر کوی من آخر چه فغانست
هرچند دعا گویمش او روی بتابد
یارب ز دعای منش آخر چه زیانست
از ناله و فریاد چه حاصل دل ما را
چون حال من خسته به پیش تو عیانست
با این همه تا سعی و توانست دلم را
جان می دهد از بهر تو تا او به جهانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دلتنگی خود اشاره میکند و از زیبایی معشوقش میگوید که هرگز از دیدگانش پنهان نمیشود. او احساس میکند که با وجود دوری و غم جدایی، یاد معشوق هر لحظه با اوست. شاعر به دلهای سنگین و بیوفای دیگران اشاره میکند و از درد و رنجی که به خاطر دوری معشوقش میکشد، ناله میزند. او میخواهد بداند دعای او چه سودی دارد در حالی که حالش مشخص است و عشقش را تا آخرین نفس فدای معشوق میکند.
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر دیدن تو بسیار مشتاق ویش هست، چرا چشم تو از دیدن من پنهان است؟
هوش مصنوعی: با اینکه تو از ما بیخبر هستی و ما به خاطر دوریت دلمردهایم، اما همیشه در طول شب به یاد تو هستم و این فکر تو روح و جانم را پر کرده است.
هوش مصنوعی: دل سنگین و دلبرانهای که با دیگران صمیمی شده، انصاف ندارد که با ما به زبان بیمحلی حرف بزند.
هوش مصنوعی: اگر او صدای آهی را که از دل اندوهگین خود میکشم بشنود، میگوید که در کوچه من چه فریادی به راه افتاده است.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که از او دعا کنم، او از من روی گردان میشود. خداوندا، اگر دعاهای من به او نرسد، در نهایت چه ضرری دارد؟
هوش مصنوعی: از ناله و فریاد کردن چه چیزی نصیب ما میشود؟ دل من که به اندازهی حال ناتوانم واضح است وقتی در برابر تو هستم.
هوش مصنوعی: با این وجود، هرچه تلاش و توان دارم، دل من به خاطر تو جان میگیرد تا تو در این دنیا هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست
ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست
از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند
این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست
چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگبهرنگند
[...]
هجران تو ای شهره صنم باد خزانست
کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست
در طبع نشاطم طمع وصل چنانست
در باغ دلم باد فراق تو همانست
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست
زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست
گویند ازین میدان آن را که درآمد
[...]
صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست
خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست
آراسته از طالع او روی سپهرست
افروخته از طلعت او صحن جهانست
در خدمت او تقویت خرد و بزرگست
[...]
ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن
گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست
روئیست در آن چشم جهانی متحیر
زلفی که پریشانی احوال جهانست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.