گنجور

 
جهان ملک خاتون

صبا با یار ما گو کایت چه ننگست

چرا بی موجبی با ما به جنگست

ببردی نام و ننگم ای دل و دین

دل ما را چه جای نام و ننگست

به خاک ره نشستم و آن عجب نیست

چو ما را پیش تو این آب و رنگست

چرا باری ز وصلت ای دلارام

چو میم آن دهن روزیم تنگست

بُدم آهوی وحشی گشتمش رام

چه چاره چون که خویش چون پلنگست

مرا چون آبگینه دل پر از مهر

تو را دل خود چرا پولاد و سنگست

مسلمانان مرا بر دل بدانید

بسی بار جهان زان شوخ و شنگست

مرا دل یک بود دلدار یک بس

چرا آن نازنین با ما دورنگست

چو عودم بر سر آتش نهادی

مرا باد از هوا داری به چنگست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اوحدی

سخن گر بد بود بنیاد جنگست

چو نیک آید نشان هوش و هنگست

خواجوی کرمانی

ترا با ما اگر صلحست جنگست

نمی دانم دگر بار این چه ینگست

به نقلی زان دهان کامم برآور

نه آخر پسته در بازار تنگست

چرا این قامت همچون کمانم

[...]

سلمان ساوجی

از آن می ساقیان را گرچه ننگست

که نیمی صاف و نیمی تیره رنگست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه