صبا با یار ما گو کایت چه ننگست
چرا بی موجبی با ما به جنگست
ببردی نام و ننگم ای دل و دین
دل ما را چه جای نام و ننگست
به خاک ره نشستم و آن عجب نیست
چو ما را پیش تو این آب و رنگست
چرا باری ز وصلت ای دلارام
چو میم آن دهن روزیم تنگست
بُدم آهوی وحشی گشتمش رام
چه چاره چون که خویش چون پلنگست
مرا چون آبگینه دل پر از مهر
تو را دل خود چرا پولاد و سنگست
مسلمانان مرا بر دل بدانید
بسی بار جهان زان شوخ و شنگست
مرا دل یک بود دلدار یک بس
چرا آن نازنین با ما دورنگست
چو عودم بر سر آتش نهادی
مرا باد از هوا داری به چنگست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وفا را در دلم زیرا درنگست
ازیرا کاین دلم بنیاد سنگست
شدی فارغ که در دریا نهنگست
چگویم چون بجای هوش منگست
سخن گر بد بود بنیاد جنگست
چو نیک آید نشان هوش و هنگست
ترا با ما اگر صلحست جنگست
نمی دانم دگر بار این چه ینگست
بنقلی زان دهان کامم برآور
نه آخر پسته در بازار تنگست
چرا این قامت همچون کانم
[...]
حدیثی زان دهان، کان غنچه رنگ ست
نمی گویم که حالا وقت تنگ ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.