گنجور

 
جهان ملک خاتون

اوصاف تو کردیم همه ورد زبان را

بر مهر تو کردیم سراسر دل و جان را

از دیده مرا آب روانست ز مهرت

هم در سر مهر تو کنم روح و روان را

گر وی نظری افکند از مهر به حالم

چون ذرّه به عیوق رساند دو جهان را

دانی سر و جان در ره عشقت که فدا کرد؟

آن کس که نترسید چنین سود و زیان را

راهیست خطرناک درین بادیه رفتن

لیکن خطری نیست درین راهروان را

آنست که دل بردن ما پیش تو سهلست

اینست که دلداده پسندد همه آن را

آوخ که بمردیم درین درد و کسی نیست

کز لطف دوایی کند این درد نهان را

گر بگذرد از روی تلطّف بر ما دوست

در دیده کنم جای چنان سرو روان را

هرکس که دو ابروی تو با غمزه ی خون ریز

بیند بکند جان سپر آن تیر و کمان را

انگشت تحیر بگزم چون که ببینم

از قدرت معبود جهان ماه رخان را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را

از گفتن ناخوب نگه‌دار زبان را

گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز

تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را

گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟

[...]

منوچهری

ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را

ایزد به تو داده‌ست زمین را و زمان را

بردار تو از روی زمین قیصر و خان را

یک شاه بسنده بود این مایه جهان را

مسعود سعد سلمان

آسان گذران کار جهان گذران را

زیرا که جهان خواند خردمند جهان را

پیراسته می دار به هر نیکی تن را

آراسته می خواه به هر پاکی جان را

میدان طمع جمله فرازست و نشیب است

[...]

ابوالفرج رونی

نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را

ایام جوانی است زمین را و زمان را

هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک

چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا

گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ

[...]

سنایی

آراست جهاندار دگرباره جهان را

چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را

فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد

خورشید بپیمود مسیر دوران را

ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه