بدار ای نازنین یار از جفا دست
که بر وصلت نمی باشد مرا دست
طبیب من به حالم رحمتی کن
که در دردت ندارم بر دوا دست
منم افتاده ی عشقت ولیکن
ندارم در فراقت مومیا دست
به آب جور و صابون ستمها
یقین دانم بشست او از وفا دست
مراد من ز جانان وصل باشد
نباشد بر مرادم گوییا دست
مکن بر عمر چندان اعتمادی
نداد اندر جهان کس را بقا دست
زکوة حسن را فرمان دمی کن
چو دارد بر سر راهت گدا دست
مسلمانان مرا از خاک کویت
چه چاره چون ندادم توتیا دست
جهان بیگانه گشت از خویش آن روز
که زد بر دامن آن آشنا دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از فراقت میپردازد. شاعر از محبوب خود میخواهد که از ستم و جفا دست بردارد، زیرا او در آغوش معشوقش به آرامش میرسد. همچنین او به درمانگر خود درخواست کمک میکند تا به دردهایش رسیدگی کند. با وجود عشق عمیقش، شاعر احساس میکند که در جدایی از محبوبش به شدت آسیبدیده و خود را بییاور میبیند. او به عدم دوام این دنیا اشاره میکند و بر بیوفایی و ناپایداری زندگی تأکید میکند. در نهایت، شاعر حسرت بر عاشقانی دارد که از موهبت وصال بیبهرهاند و به این واقعیت اشاره میکند که روابط انسانی از احساسات واقعی فاصله گرفتهاند.
هوش مصنوعی: ای یار عزیز، از ظلم و آزار خود دست بردار که من به وصالت نمیرسم.
هوش مصنوعی: ای پزشک، به حال من رحم کن، زیرا در درد تو، حتی به دوا دسترسی ندارم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو به زمین افتادهام، اما در جداییات چیزی مانند مومیا برای تسکین دردهایم ندارم.
هوش مصنوعی: با آب و صابون، زخمها و ستمها را میشوییم، اما میدانم که هیچ چیز نمیتواند وفاداری را پاک کند.
هوش مصنوعی: من از معشوقم تنها میخواهم که به وصالم برسد، و این موضوع برای من اهمیت بالایی دارد.
هوش مصنوعی: به عمر خود زیاد اعتماد نکن، زیرا هیچکس در این دنیا جاودانه نیست و هیچکس نمیتواند تضمین بقای دائمی داشته باشد.
هوش مصنوعی: هرگاه که با زیبایی و محبت روبرو شدی، لحظهای درنگ کن و به آن پاسخ مثبت بده، زیرا در مسیر زندگی ممکن است نیازمندی را ببینی که به یاری تو احتیاج دارد.
هوش مصنوعی: مسلمانان، من از خاک کویت هیچ کمکی نمیتوانم بکنم، زیرا من هرگز دست به توتیا (یعنی چیزی که در اختیار دیگران قرار دهم) ندادهام.
هوش مصنوعی: جهان از خود و ماهیت اصلیاش فاصله گرفت زمانی که نزدیکترین فرد، دست بر دامن آن آشنا گذاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا تا در جهان کون و فسادست
وزیشان خاک مبدا و معادست
حمیدالدین ، در انواع محامد
که از مادر نظیر تو نزادست
ره آزادگی خلقت نمودست
در فرزانگی طبعت گشادست
تویی گردون فراز دهر و در دهر
[...]
رخت مه را رخ و فرزین نهادست
لبت بیجاده را صد ضربه دادست
چو رویت کی بود آن مه که هر مه
سه روز از مرکب خوبی پیادست
کجا دیدست بیجاده چنان خال
[...]
هر آن قوّت که نقد هر نهادست
به پیش زور دست عشق بادست
بود رسمِ سلام از بامدادان
اگر چه اتّفاق امشب فتادست
و لیکن چون توئی روزِ زمانه
ترا هرگه که بینم بامدادست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.