گنجور

 
وطواط

حمیدالدین ، در انواع محامد

که از مادر نظیر تو نزادست

ره آزادگی خلقت نمودست

در فرزانگی طبعت گشادست

تویی گردون فراز دهر و در دهر

هنر کس را چو تو گردن ندادست

نشستی تو در اقبال و معالی

بخدمت بر در تو ایستادست

سواری در علوم و هر سواری

بمیدان سخن با تو پیادست

سواد خط تو بر روی کاغذ

چو مشک سوده بر کافور سادست

دل فرزانگان را نظم خوبت

سرور افزای همچون جام بادست

رهی از بهر نظمت مدتی شد

که چشم و گوش سوی تو نهادست

نمی بیند خطابات شریفت

نگویی تا چه معنی اوفتادست ؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

رخت مه را رخ و فرزین نهادست

لبت بیجاده را صد ضربه دادست

چو رویت کی بود آن مه که هر مه

سه روز از مرکب خوبی پیادست

کجا دیدست بیجاده چنان خال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
سعدالدین وراوینی

بود رسمِ سلام از بامدادان

اگر چه اتّفاق امشب فتادست

و لیکن چون توئی روزِ زمانه

ترا هرگه که بینم بامدادست

کمال خجندی

به کویت دل غلام خانه زادست

چو سر بر در نهد مقبل نهادست

رقیب آزادگان را معتقد نیست

که نادرویش اندک اعتقادست

زند لافی به آن رخ ماه شب گرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه