حمیدالدین ، در انواع محامد
که از مادر نظیر تو نزادست
ره آزادگی خلقت نمودست
در فرزانگی طبعت گشادست
تویی گردون فراز دهر و در دهر
هنر کس را چو تو گردن ندادست
نشستی تو در اقبال و معالی
بخدمت بر در تو ایستادست
سواری در علوم و هر سواری
بمیدان سخن با تو پیادست
سواد خط تو بر روی کاغذ
چو مشک سوده بر کافور سادست
دل فرزانگان را نظم خوبت
سرور افزای همچون جام بادست
رهی از بهر نظمت مدتی شد
که چشم و گوش سوی تو نهادست
نمی بیند خطابات شریفت
نگویی تا چه معنی اوفتادست ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره فردی به نام حمیدالدین است که با اشاره به جایگاه والا و شایستگیهای او در علم و هنر، او را ستایش میکند. شاعر از ویژگیهای برجسته او همچون آزادیخواهی، فهم عمیق، و زیبایی خطش صحبت میکند و میگوید که او برتر از دیگران و در اوجی از موفقیت قرار دارد. همچنین به اثرگذاری کلام و نظم او بر دل فرزانگان اشاره میکند و میافزاید که بسیاری به او توجه دارند و از علم و هنر او بهرهمند میشوند. به طور کلی، این شعر تجلیلی از مقام والای حمیدالدین و تأثیر او بر دیگران است.
هوش مصنوعی: حمیدالدین، در انواع فضایل و خوبیها که از مادر به دنیا آمده، هیچکس همتای تو نیست.
هوش مصنوعی: راه آزادگی به وجود آمده و در طبیعت تو حکمت و دانایی گسترده است.
هوش مصنوعی: تو در میانه زمان مثل دایرهای هستی که هیچ کس در هنر به پای تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: تو در اوج خوشبختی و بلندمرتبهای نشستهای و کسی به احترام و خدمت به تو در درگاهت ایستاده است.
هوش مصنوعی: افرادی که در علوم دانش و تجربه دارند، در بحث و گفتگو با تو، به مانند افراد عادی و پیاده هستند.
هوش مصنوعی: خط تو روی کاغذ مثل عطر مشک است که بر روی پودر کافور ریخته شده، زیبا و دلنشین به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دل حکیمان و فرزانگان به خاطر شعر زیبا و دلنشین تو شاد و سرشار از خوشحالی میشود، همانطور که نوشیدن شراب باعث شادی و نشاط میگردد.
هوش مصنوعی: مدتی است که به خاطر تو، چشم و گوشم را به سوی تو دوختهام.
هوش مصنوعی: نمیبیند که سخنان تو چقدر محترم و با معنی هستند، پس نمیتوانی بفهمی که او به چه معنا افتاده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا تا در جهان کون و فسادست
وزیشان خاک مبدا و معادست
رخت مه را رخ و فرزین نهادست
لبت بیجاده را صد ضربه دادست
چو رویت کی بود آن مه که هر مه
سه روز از مرکب خوبی پیادست
کجا دیدست بیجاده چنان خال
[...]
هر آن قوّت که نقد هر نهادست
به پیش زور دست عشق بادست
بود رسمِ سلام از بامدادان
اگر چه اتّفاق امشب فتادست
و لیکن چون توئی روزِ زمانه
ترا هرگه که بینم بامدادست
به کویت دل غلام خانه زادست
چو سر بر در نهد مقبل نهادست
رقیب آزادگان را معتقد نیست
که نادرویش اندک اعتقادست
زند لافی به آن رخ ماه شب گرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.