گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

در ره عشق تو جانی می دهم در جست و جوی

بو که مقصودی شود حاصل مرا زین گفت و گوی

هیچ می دانی که بی روی تو جانا در فراق

بر رخ جان می رود ما را ز دیده آب جوی

دل ببردی از من و در پا فکندی این رواست

از من بیچاره ی مسکین چه می خواهی بگوی

این نگار چابک دلبر به میدان از دو زلف

رو به چوگان جفا و دل ببرد از من چو گوی

همچو گوی آخر نگویی تا به کی این خسته دل

در فراق روی تو سرگشته گردم کو به کوی

تا به کی تندی و بدخوی کند با ما نگار

دل به جان آمد ز دست آن نگار تندخوی

ترک بدخویی و تندی کن وگرنه دلبرا

در جهان آشفته گردم بر رخ تو همچو موی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode