در ره عشق تو جانی می دهم در جست و جوی
بو که مقصودی شود حاصل مرا زین گفت و گوی
هیچ می دانی که بی روی تو جانا در فراق
بر رخ جان می رود ما را ز دیده آب جوی
دل ببردی از من و در پا فکندی این رواست
از من بیچاره ی مسکین چه می خواهی بگوی
این نگار چابک دلبر به میدان از دو زلف
رو به چوگان جفا و دل ببرد از من چو گوی
همچو گوی آخر نگویی تا به کی این خسته دل
در فراق روی تو سرگشته گردم کو به کوی
تا به کی تندی و بدخوی کند با ما نگار
دل به جان آمد ز دست آن نگار تندخوی
ترک بدخویی و تندی کن وگرنه دلبرا
در جهان آشفته گردم بر رخ تو همچو موی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق معشوق سخن میگوید و ابراز میکند که به خاطر عشق، جانش را میدهد و در جستجوی وصال معشوق است. او از درد جدایی و غم دوری معشوق صحبت میکند و میگوید که بیروی معشوق نمیتواند زندگی کند. شاعر احساس میکند که معشوق، دلش را ربوده و از او بیرحمانه خواستههایی دارد. او به تندی و بدخلقی معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که این رفتار را کاهش دهد وگرنه زندگیاش به هم میریزد. شاعر در پایان به ناامیدی و سردرگمی خود در فراق معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در پی عشق تو جان خود را فدای میکنم و به دنبال نشانی هستم که به مقصودم دست یابم. از این گفت و گوها برای رسیدن به هدفم استفاده میکنم.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که من بدون حضورت، ای عزیز، در دوری از تو چگونه در این غم و اندوه جان میدهم؟ اشکهایم مانند آب جوی از چشمانم جاری است.
هوش مصنوعی: تو دل مرا بردی و نادیدهام گرفتی. این کار از تو، بیرحمی نسبت به منِ بیچاره است. حالا چه انتظاری از من داری؟
هوش مصنوعی: این معشوق زیبا و تندباد به میدان آمد و با دو گیسویش مثل توپ تنیس دل مرا به راحتی از دست برد.
هوش مصنوعی: مانند یک توپ، نمیگویم تا کی باید در حسرت دیدار تو، این دل خسته، گام به گام سرگردان باشم و در کوچهها بچرخم.
هوش مصنوعی: تا کی باید با رفتار تند و بدخوی آن محبوب با ما برخورد کند؟ این موضوع برای دل ما سخت شده و از دست آن محبوب بداخلاق به ستوه آمدهایم.
هوش مصنوعی: اگر بدخلق و تندخو باشی، این میتواند باعث آشفته شدن دلبر و دنیای تو شود. پس بهتر است از این رفتار خود دست برداری، وگرنه مانند موهایی که در آشفتهگی به هم میریزد، چهرهات تحت تأثیر این شرایط قرار خواهد گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان اوی
ما کهن گشتیم و او نو اینت زیبا جادوی!
مادری دیدی که فرزندش کهن گردد هگرز
چون کهن مادرش را بسیار باز آید نوی؟
هرکه را نو گشت مادر او کهن گردد، بلی
[...]
آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی
اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی
گاه بر رفتن چو مرغ و گاه پیچیدن چو مار
گاه رهواری چو کبک و گاه برجستن چو گوی
چون نهنگان اندرآب و چون پلنگان بر جبال
[...]
چون بطرف باغ بنماید گل خودروی روی
دست دلبر گیر و جای اندر کنار جوی جوی
برده از مرجان بگونه لاله نعمان سبق
برده از مطرب بدستان بلبل خوشگوی گوی
بستد از یاقوت بسد لاله و گلنار رنگ
[...]
تا بروید لاله سوری چو لاله دار روی
جام چون لاله کن از روی چو لاله کام جوی
جز به گرد باغ عیش و گرد قصر عزمپوی
جز پی رامش مگیر و جز گل دولت مبوی
صفهای را نقش میکردند نقاشان چین
بشنو این معنی کزاین خوشتر حدیثی نشنوی
اوستادی نیمهای را کرد همچون آینه
اوستادی نیمهای را کرد نقش مانوی
تا هر آن نقشی که حاصل باشد اندر نیمهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.