گنجور

 
جهان ملک خاتون

گر به چوگانم ز خود رانی چو گوی

کی بگردانم من از روی تو روی

واپس آیم باز در پات اوفتم

چون توانم بودن آخر کم ز گوی

تا به کی در جست و جوی وصل تو

می روم افتان و خیزان کو به کوی

ای صبا گر می توانی لطف کن

حال زارم را به جانان بازگوی

مدّتی شد تا که از سودای تو

بر رخت آشفته گشتم همچو موی

دوستان گویند این فریاد چیست

ناله و افغان ز یار تندخوی

تا مرا در قالب تن جان بود

می کنم در راه وصلت جست و جوی

باد کوی دوست بر خاکم نشاند

آتش عشقش ببردم آب روی

مدّعی چون ما به آب دیده دست

از جهان شستیم دست از ما بشوی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

ای لب گلگونت جام خسروی

پیشهٔ شبرنگ زلفت شبروی

پهلوی خورشید مشک‌آلود کرد

خط تو یعنی که هستم پهلوی

مردم چشمت بدان خردی که هست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

خواهم اندر پایش افتادن چو گوی

ور به چوگانم زند هیچش مگوی

بر سر عشاق طوفان گو ببار

در ره مشتاق پیکان گو بروی

گر به داغت می‌کُند‌، فرمان ببر

[...]

حکیم نزاری

ورنه بودی در مشام از عشق بوی

مشک کی بشناختی از خاک کوی

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه