ای صبا آخر چرا افتان و خیزان میروی
زود بشتاب ار به کاری سوی جانان میروی
حال یعقوب ستمکش پیش یوسف بازگوی
نیک میدانی تو حالم چون ز کنعان میروی
درد بیدرمان ما را گر توانی هم به لطف
چارهای کن چارهای چون پیش درمان میروی
قصّه سوز درون بلبل شوریدهدل
لطف کن با گل بگو چون سوی بستان میروی
حالت حزن دل تنگم ز تو پوشیده نیست
یک به یک با او بگو کز بیت احزان میروی
با دل سرگشتهام گو تا به کی در کوی دوست
با دل پرآتش و با چشم گریان میروی
صورت حال خرابی جهان را عرضه دار
چون به نزد مالک ملک سلیمان میروی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.