تو جام جهان نمای جانی
جانی و دو دیده جهانی
در عشق رخ تو ناتوانم
رحم آر به من چو می توانی
در هجر تو زندگی نخواهم
با وصل خوشست زندگانی
ای ماه جبین سر و بالا
تو راحت روحی و روانی
ای لعل لب تو خوشتر از جان
دیدار تو عمر جاودانی
در کار غم تو کرده ام جان
ای اصل حیات و شادمانی
گر مهر منت به دل نباشد
می کن تو تفقدّی زبانی
چون شد غم عشق آشکارا
می پرس ز حال من نهانی
بر خاتم لعل تو شده ختم
جان بخشی و رسم دلستانی
با آنکه تو را ز جان غلامم
از بندگی ام تو در گمانی
من کشته وصل آن جهانم
سهلست حیات این جهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق به معشوق است. شاعر از زیبایی معشوق، احساسات عمیق خود و درد جدایی صحبت میکند. او خود را ناتوان در عشق میبیند و به احساساتش اشاره میکند که بدون معشوق زندگانی را meaningless میداند. معشوق برای او مانند منبع حیات و شادی است و او خود را فدای عشق او میکند. در کل، این شعر بیانگر عمق عشق، غم جدایی و نیاز به وصال است.
هوش مصنوعی: تو همچون آئینه ای هستی که تمام زیباییها و هستی در آن نمایان است، جانم! و دو چشمت، جهانی از تجربه و بصیرت را در خود دارد.
هوش مصنوعی: در عشق تو، من ضعیف و ناتوان هستم. خواهش میکنم به من رحم کن، هر زمان که امکانش را داری.
هوش مصنوعی: من در جدایی تو زندگی نمیکنم، چون زندگی با وصال تو خوشایندتر است.
هوش مصنوعی: ای ماهی که زیبایی و درخشندگی، تو آرامش روح و جان منی.
هوش مصنوعی: شیرینی لبان تو برای من از جانم هم دلپذیرتر است، و دیدن تو برایم مانند زندگی ابدی میماند.
هوش مصنوعی: من برای غم تو جانم را در خطر انداختهام، ای اصل زندگی و خوشحالی.
هوش مصنوعی: اگر محبت و دوستی واقعی در دل نباشد، تو می توانی فقط با کلمات و زبان خود محبت را ابراز کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که غم عشق به وضوح بروز کرد، از حال من که در درونم پنهان است بپرس.
هوش مصنوعی: بر روی انگشتر گرانبهای تو، نشان بخشندگی جان و هنر دلربایی نقش بسته است.
هوش مصنوعی: با اینکه جانم را برای تو میدهم و از خدمت به تو خرسندم، اما تو در اشتباهی و این را نمیدانی.
هوش مصنوعی: من به خاطر ارتباط و وصال با آن جهان از زندگی در این دنیا دست کشیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیما
[...]
تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.