الا ای سرو ناز بوستانی
به غایت دلفریب و دلستانی
جهان بادت به کام ای سرو آزاد
که تو آرایش این گلستانی
به روی گل بناز ای بلبل مست
که تو با عاشقان همداستانی
نگردانم سر از فرمان و رایت
گرم بوسی دهی ور جان ستانی
به میدان وفا در چرخت آرم
اگر خود رستم زابلستانی
مگر لطفی کنی ای دوست یک شب
ز دست هجر خویشم واستانی
ز دستان و فنش ای دل همیشه
ز بدنامی به عالم داستانی
جهانی بر در او بار دارند
چرا باری تو دور از آستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندیدم زان نکوتر داستانی
نماند جز به خرّم بوستانی
ملک فرمود تا هر دلستانی
فرو گوید به نوبت داستانی
چو طفلی گر ببیند بوستانی
در آنجاگه بود خوش دلستانی
چنین زیبا نگاری دل ستانی
به رعنائی و خوبی داستانی
مرا بردند در خوش بوستانی
در او قصری به شکل گلستانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.