گنجور

 
جهان ملک خاتون

تو مرا دردی و تو درمانی

نور چشمی و راحت جانی

من ندارم بجز تو در عالم

هیچکس جان من تو می دانی

جان به پای تو کردم از سر شوق

تا به کی دست بر من افشانی

تا دو دیده به زلف تو بستم

نشدم خالی از پریشانی

برده ای خواب و هوش و صبر و قرار

از من ای دلپذیر تا دانی

دل ببردی و قصد جان کردی

نازنینا به چشم و پیشانی

جان و دل در سر غمت کردم

من مسکین ز روی نادانی

تو ندانی غمم مگر روزی

که به درد فراق درمانی

آبرو برده ای مرا تا کی

بر سر خاک راه بنشانی

آتش عشق تو ز باد هوا

شد فروزان نگار روحانی

تو سبک روحی و لطیف و ظریف

چون کنم بیش ازین گرانجانی

تو خداوندی و جهان از جان

بر درت هست بنده جانی

من جهان در سر غمش کردم

فارغ آن دلبر از جهانبانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

ما به هر مجلسی ز تو زده ایم

همچو بلبل هزاردستانی

بسته کاری نکرده ای با ما

مردمی کرده ای فراوانی

زود در هر چه خواستیم از تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

تا کی این لاف در سخن رانی

تا کی این بیهده ثنا خوانی

گه برین بی هنر هنر ورزی

گه بر آن بی گهر درافشانی

با چنین مهتران بی معنی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

ای پناه همه مسلمانی

رافع بن علی شیبانی

تاج دینی و از مکارم تو

همه اصحاب دین بآسانی

در معالی بلند مرتبتی

[...]

سوزنی سمرقندی

من یکی شاعرم نه سامانی

نز نژاد ملوک ساسانی

نه مرا باد حشمت میری

نه مرا اسب و طوق سلطانی

نه غلامان رومی و خزری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه