تو مرا دردی و تو درمانی
نور چشمی و راحت جانی
من ندارم بجز تو در عالم
هیچکس جان من تو می دانی
جان به پای تو کردم از سر شوق
تا به کی دست بر من افشانی
تا دو دیده به زلف تو بستم
نشدم خالی از پریشانی
برده ای خواب و هوش و صبر و قرار
از من ای دلپذیر تا دانی
دل ببردی و قصد جان کردی
نازنینا به چشم و پیشانی
جان و دل در سر غمت کردم
من مسکین ز روی نادانی
تو ندانی غمم مگر روزی
که به درد فراق درمانی
آبرو برده ای مرا تا کی
بر سر خاک راه بنشانی
آتش عشق تو ز باد هوا
شد فروزان نگار روحانی
تو سبک روحی و لطیف و ظریف
چون کنم بیش ازین گرانجانی
تو خداوندی و جهان از جان
بر درت هست بنده جانی
من جهان در سر غمش کردم
فارغ آن دلبر از جهانبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساخت آنگه یکی بیوگانی
هم بر آئین و رسم یونانی
ما به هر مجلسی ز تو زده ایم
همچو بلبل هزاردستانی
بسته کاری نکرده ای با ما
مردمی کرده ای فراوانی
زود در هر چه خواستیم از تو
[...]
تا کی این لاف در سخن رانی
تا کی این بیهده ثنا خوانی
گه برین بی هنر هنر ورزی
گه بر آن بی گهر درافشانی
با چنین مهتران بی معنی
[...]
ای پناه همه مسلمانی
رافع بن علی شیبانی
تاج دینی و از مکارم تو
همه اصحاب دین بآسانی
در معالی بلند مرتبتی
[...]
من یکی شاعرم نه سامانی
نز نژاد ملوک ساسانی
نه مرا باد حشمت میری
نه مرا اسب و طوق سلطانی
نه غلامان رومی و خزری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.