مرا خود نباشد به عالم دلی
کزو باشدم یک زمان حاصلی
بسی در سرابوستان گل بود
ولی همچو من کی بود بلبلی
دل آزاری خلق ازین پس مجوی
به دست آر اگر می توانی دلی
تو آن بلبل شوخ دیده ببین
که چون می رباید ز بستان گلی
تو سرو سهی بین بدین سرکشی
ز حسرت فرو برده پا در گلی
غریقم به دریای هجران تو
چه غم باشدت بر لب ساحلی
به چرخ بلا درفتادی جهان
چه حاصل ز اندیشه باطلی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
محّمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و ولی
یکی خیره رایی دوم بددلی
سوم زفتی و چارمین کاهلی
ببستش به خم کمند یلی
گو شیرفش پهلو زابلی
به بینی تو آن سکری زابلی
بدین گونه کردی بکین پر دلی
ز لشکرگهِ چینیان غلغلی
برآمد که آشفته شد هر دلی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.