صبا اگر به سر کوی او گذر داری
بگو چه از بت رعنای من خبر داری
به سالها نفسی یاد ما کند یا نی
تو حال زار دل عاشقان ز بر داری
اگرچه یاد من خسته دل نمی آرد
بگویش از من مسکین مجال اگر داری
که عهد ما بشکستی و مهر ببریدی
شنیده ام که به جایم کسی دگر داری
اگرچه هست تو را دیگری مکن خوارم
به حال زار من خسته گر نظر داری
چه بی وفا صنمی ای نگار سنگین دل
دلت دهد که دل از یار خویش برداری
دلم ببردی و خوردی به جان ما زنهار
عزیز من تو بگو با جهان چه سر داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبوب خود میخواهد که اگر به کوی او میگذرد، خبری از حال و روز او بگیرد. او به یادآوری میپردازد که آیا سالها بعد هم محبوبش به یاد او هست یا نه. شاعر به حال زار دل عاشقان اشاره میکند و میگوید اگرچه محبوب دیگر به یاد او نیست، اما از او خواهش میکند که به جای او کسی دیگر را در دل نگیرد. شاعر حسرت و درد جدایی را بیان میکند و به بیوفایی محبوب اشاره میکند، همچنین از او میخواهد تا دردی که بر دلش نشسته را درک کند و به حال او نظر بیفکند.
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی از کوی معشوق گذر کند، بگو آیا خبری از زیبایی محبوب من دارد؟
هوش مصنوعی: سالها میگذرد و ممکن است که اندکی به یاد ما باشی یا نه. تو احوال دلهای دلباختگان را از یاد ببری.
هوش مصنوعی: اگرچه تو به خاطر دلتنگیام یادم نمیکنی، اما اگر فرصتی داری به او بگو که من، مسکین و بیچاره، در انتظارم.
هوش مصنوعی: شما پیوندی که میان ما بود را گسستی و عشق و محبت را از میان بردی. شنیدهام که به جای من، شخص دیگری در دل تو جا دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است کسی دیگر را در زندگی تو داشته باشی، اما مرا تحقیر نکن و به حال خراب و خستهام توجه کن.
هوش مصنوعی: ای معشوق بی وفا، تو که دل سنگینی داری، آیا دلت به حال من نمیسوزد که به راحتی از عشق خود دل بکنم؟
هوش مصنوعی: دلم را بردی و به جان ما آسیب زدی، ای عزیزم، قسم به تو که با جهانی که در آن هستی چه میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به چاشنیی جانبی مگر داری
که گوشه ی دهنی خوشتر از شکر داری
ز دلبران که به حسن و جمال مشهورند
سر تو دارم و بس تا تو خود چه سر داری
اگر چه شهر پر از شاهدان چالاکاند
[...]
شنیده ام که به گلچهره ای نظر داری
ز شوق لاله رخی داغ بر جگر داری
مکن مکن که ز خیل پریوشان هر سو
هزار عاشق دیوانه بیشتر داری
چو روی خویش در آیینه می توانی دید
[...]
به دل نمیگذری، تا کجا گذر داری
فکندی از نظرم، تا چه در نظر داری
سرت نمیشود از جام صحبت ما گرم
مگر خمار ز پیمانه دگر داری؟
نماند بر سر بالین من کسی، چه شود
[...]
رخی چو لاله و زلفی چو مشک تر داری
لبی چو غنچه دهانی پر از شکر داری
ز تنگی دهن غنچه عقل حیران است
ولی ز غنچه دهانی تو تنگتر داری
تو را که گوش به نای نی است و نغمه چنگ
[...]
عجب محبت سختی به این پسر داری
که باشد او که تو از رتبهاش خبر داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.