گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای در غم عشق تو من در هر دهن افسانه‌ای

گشتم غریق بحر غم در جستن دردانه‌ای

هرچند ببریدی ز من از تو طمع نبریده‌ام

جانی و ببریدن ز جان نتوان بهر افسانه‌ای

از درد دوری روز و شب افتاده‌ام در تاب و تب

جانم ز شوق آمد به لب در فرقت جانانه‌ای

مرغ دلم پرواز کرد آمد به دام زلف تو

تا دید بر ماه رخت از عنبر تر دانه‌ای

ای شاه خوبان چگل مهر از مه رویت خجل

عشق توام در کام دل گنج است در ویرانه‌ای

آنچ از فراق روی تو بر آشنایان می‌رود

رحم آورد گر بشنود بر حال من بیگانه‌ای

سرگشته‌ام در کوی تو آشفته‌ام چون موی تو

ای پیش شمع روی تو جان جهان پروانه‌ای

 
 
 
مولانا

ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانه‌ای

هر ذره از خورشید تو تابنده چون دردانه‌ای

ای غوث هر بیچاره‌ای واگشت هر آواره‌ای

اصلاح هر مکاره‌ای مقصود هر افسانه‌ای

ای حسرت سرو سهی ای رونق شاهنشهی

[...]

امیرخسرو دهلوی

خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، برنا نه‌ای

جورت نمی‌گیرم گنه، کز نیک و بد دانا نه‌ای

هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد

زیباییت جان می‌برد، یا آفتی، زیبا نه‌ای

رخسار جان‌پرور ترا، شکلی ز جان خوش‌تر ترا

[...]

امیر شاهی

ای شمع رخسار ترا، تابی به هر کاشانه‌ای

وی زآفتاب روی تو، گنجی به هر ویرانه‌ای

گر عاشقی در کوی تو باید، من تنها بسم

نشنودی آخر جان من، کز خانه‌ای دیوانه‌ای

خواهم متاع جان به کف، گرد سرت گردم شبی

[...]

شاهدی

ای از صفات حسن تو بر هر گذر افسانه‌ای

وز پرتو نور رخت شمعی به هر کاشانه‌ای

صائب تبریزی

ای از خراباتت زمین دُرد ته پیمانه‌ای

در پای شمعت آسمان پرسوخته پروانه‌ای

از آرزوی صحبتت، از اشتیاق دیدنت

هر بلبلی شیونگری، هر شاخ گل حنانه‌ای

جوش اناالحق می‌زند، گلبانگ وحدت می‌کشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه