ای در غم عشق تو من در هر دهن افسانهای
گشتم غریق بحر غم در جستن دردانهای
هرچند ببریدی ز من از تو طمع نبریدهام
جانی و ببریدن ز جان نتوان بهر افسانهای
از درد دوری روز و شب افتادهام در تاب و تب
جانم ز شوق آمد به لب در فرقت جانانهای
مرغ دلم پرواز کرد آمد به دام زلف تو
تا دید بر ماه رخت از عنبر تر دانهای
ای شاه خوبان چگل مهر از مه رویت خجل
عشق توام در کام دل گنج است در ویرانهای
آنچ از فراق روی تو بر آشنایان میرود
رحم آورد گر بشنود بر حال من بیگانهای
سرگشتهام در کوی تو آشفتهام چون موی تو
ای پیش شمع روی تو جان جهان پروانهای