گفته بودم یار گیرم یار کو
در جهان اکنون ز یار آثار کو
یار در عالم نمی بینم بسی
وین زمان جز صحبت اغیار کو
پیش ازین بودی مگر مهر و وفا
نیک بین برگی از آن گلزار کو
بر امید وصل او جان داده ام
گفت ای بیچاره آن بازار کو
گشته ام در گلشن وصلش بسی
وز گل رویش مرا جز خار کو
خسته ی درد فراقت شد دلم
ای طبیب من مرا تیمار کو
از غمم جان بر لب آمد چون کنم
غم بسی دارم ولی غمخوار کو
دل ببرد از دستم و واپس نداد
سهل کار دل ولی دلدار کو
با عزیزان روزگاری داشتم
ای عزیز من از آن دیار کو
نور دیده مونس جانم بد او
در غمش جز دیده خونبار کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حس تنهایی و بیقراری شاعر نسبت به یار گمشدهاش میپردازد. شاعر از نبود یار و آثار او در جهان نالان است و به شدت از دوری و غم فراق رنج میبرد. او یادآوری میکند که پیشتر محبت و وفایی وجود داشت و حالا تنها صحبت با دیگران برایش باقی مانده است. دلش پر از درد و غم است و از طبیب میخواهد تا دردی که دارد را درمان کند، زیرا دیگر امیدی ندارد. شاعر به یاد ایامی که با عزیزانش بوده میافتد و به شدت از فقدان یارش احساس خلأ میکند. در نهایت، غم یار باعث شده تا چشمانش تنها به اشک تبدیل شود.
هوش مصنوعی: گفته بودم که یاری میگیرم، اما اکنون در این دنیا نشانی از یار نیست.
هوش مصنوعی: در دنیا یاری نمیبینم و اکنون جز گفتگو با دیگران چیزی نیست.
هوش مصنوعی: شاید در گذشته، مهر و وفا را به خوبی میدیدی، مانند گلی در یک باغ زیبا.
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به وصالش جانم را فدای او کردهام. او با ناامیدی از من میپرسد، آن بازار که وعدهاش را داده بودند کجاست؟
هوش مصنوعی: من در باغ وصل او گشتم و بسیار تلاش کردم، اما از زیبایی چهرهاش جز خار و درد نصیبم نشد.
هوش مصنوعی: دل من از درد دوری تو خسته شده است، ای طبیب من، به من رسیدگی کن و به حال من برس.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که دارم، جانم به لب رسیده است. نمیدانم باید چه کار کنم، چون غم زیادی دارم، اما کسی نیست که به من دلداری دهد یا به فکر من باشد.
هوش مصنوعی: دل من را از من گرفت و باز پس نداد. گرچه دل بردن کار آسانی است، اما هیچ نشانی از محبوب نیست.
هوش مصنوعی: من زمانی را با دوستان نزدیکم سپری کردم، ای عزیز من، از آن سرزمین.
هوش مصنوعی: نور دیده و محبوب من، در اندوهش جز اشک دیدگانم چیزی برایم باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل گوید جبه و دستار کو
عشق گوید خانه خَمار کو
دل گرفت از مسجدم، خمار کو
خرقه را آتش زدم، زنار کو
غیر نی، کو ناله از ما میکند
همدمی دمساز و خوشگفتار کو
در جهان جز باده کاو غمخوار ماست
[...]
جز به سویت پای را رفتار کو
جز به رویت دیده را دیدار کو
بیزبان گویم ولی هشیار کو
آنکه فهمد بی سخن اسرار کو
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.