ترا با ما بگو جانا چه کین است
که با ما دایماً رایت چنین است
به چشم خشم در ما بنگری تیز
دو طاق ابروانت پر ز چین است
ندارم در غمت یک دوست باری
چه گویم دشمنم یک رو زمین است
ولیکن دوست پروردن ندانی
به عاشق کشتنت صد آفرین است
به جور از دوست برگشتن ندانم
غمت در دل مرا نقش نگین است
کسی کاو از جفا برگردد از دوست
در این مذهب ورا نه دل نه دین است
بشد عمری مسلمانان که در دل
مرا مهر رخ آن مه جبین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به عادت نیز رامین همچنین است
مرو را دوستدار راستین است
چه چاره مر مرا بختم چنین است
ندانم چرخ را با من چه کین است؟
نظامی اکدشی خلوت نشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است
چو ملکم این چنین زیر نگین است
چه جای ملکت روی زمین است
بتی لاغر میان فربه سرین است
که از سودای او خلقی حزین است
چه گویم از میان او؟ که وصفش
برو ز اندیشهی باریکبین است
قبای حسن شد بر قد او ختم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.