چون صبا از زلف یارم هر سحر آرد نسیم
جان و دل خواهم کنم ایثار پای او نه سیم
جان چه باشد دل که گوید در جهان نامش مبر
زآنکه جانها بیش ارزد صحبت یار قدیم
آن چنان یاری که پیش جان نمی آید به هیچ
دلپذیری دلبری شیرین زبانی بس ندیم
بازم از سودای عشقت مست و شیدا کرده ای
زان دو چشم همچو نرگس زان دو زلف همچو جیم
زلف او جیمست و جمشیدش کمینه بنده ایست
خاصه چون باشد دهان تنگ او مانند میم
من گدای کوی وصل دوست گشتم زان سبب
کی گدای کوی را محروم بگذارد کریم
آتشین دل دلبری دارم خدا را چون کنم
ای عزیزان همّتی کان دل مگر گردد رحیم
در شب وصلش رقیب آمد که بر بندد رهم
گفتمش لاحول از احوال شیطان رجیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و محبوب خود اشاره میکند و از زیباییهای او سخن میگوید. او از نفحات صبحگاهی و نسیم خوش بو که یادآور زلف محبوب است، مینویسد و ابراز میکند که جان و دلش را فدای او خواهد کرد. شاعر میگوید که ارزش جانها در نزدیکی محبوب بیشتر از هر چیزی است و از دلبری که او را مست کرده، سخن میگوید. زلف محبوب را به جیم و دهانش را به میم تشبیه میکند و نشان میدهد که چگونه عشق او را دگرگون کردهاست. شاعر خود را گدای کوی وصل محبوب میداند و تأکید میکند که هیچ گدا از درگاه کریم محروم نمیماند. در نهایت، او در شب وصال، با رقیب مواجه میشود ولی با ارادهای قوی از او میخواهد که مزاحمتی ایجاد نکند.
هوش مصنوعی: هر صبح، وقتی نسیم صبحگاهی از موهای محبوبم میوزد، جان و دل خود را برای او فدا میکنم و در مقابل پایش مینشینم تا طلا هم برایم ارزش نداشته باشد.
هوش مصنوعی: جان چه ارزش دارد در مقایسه با دل، که در دنیای ما نامش را نباید ببریم؛ زیرا جانها بیش از هر چیز دیگری، در کنار یار قدیم اهمیت دارند.
هوش مصنوعی: یار و محبوبی که به خاطر جان و دل انسان نمیآید، نمیتواند بر هیچ لذتی و خوشی سایه بیفکند. دلبری با زبان شیرین، در کنار این یار خوشبیان، کمنظیر است.
هوش مصنوعی: تو باز هم از عشق تو در حالت مستی و شیدایی قرار گرفتی، آن دو چشم تو به مانند گل نرگس و آن دو زلف به مانند دو رشتهی زیبا هستند.
هوش مصنوعی: زلف او به حالت عجیبی است و کمترین بندهاش به جمشید هم نزدیک نیست، به ویژه وقتی که دهان تنگ او شبیه حرف میم است.
هوش مصنوعی: من فقیر و نیازمند عشق دوست شدهام و از آنجا که این موقعیت را دارم، چگونه میتواند یک انسان بخشنده و بزرگوار، فردی را که در جستجوی وصال اوست، محروم کند؟
هوش مصنوعی: دل آتشینی دارم و عاشقانی دارم که به خدا وابستهاند. ای عزیزان، چه کنم تا این دل به رحمت و بخشش برسد؟
هوش مصنوعی: در شب وصال معشوق، رقیبی آمد تا مانع رسیدن من به او شود. به او گفتم که نیازی به نگرانی نیست و هیچ قدرتی نمیتواند بر احوال من تاثیر بگذارد، حتی شیطان لعنتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فر او گاه وزیدن گر به سنگ آرد نسیم
یک سخندان را ز یک معطی نه زر باید نه سیم
خیر ازو زینت همی سازد چو اجسام از لباس
فضل از او قوت همی گیرد چو ارواح از نسیم
روی او در چشم ما همچون به دور اندر صدور
[...]
چون تمام عمر نیکی کرد با تو آن کریم
از بدی خود چرا ترسی تو آخر ای لئیم
تو یتیمی با تو او هرگز نخواهد کرد قهر
زانکه او خود کرد نهی قهر کردن با یتیم
هرچه میخواهی تو ازوی میدهد بیشک تورا
[...]
مهتر آن بهتر که باشد فاضل و راد و کریم
تا هم از وی مدح او را مایه بردارد حکیم
حکمت آرا اینقدر داند که مهتر به بود
فاضل و راد و کریم از جاهل و زفت و لئیم
هر لئیم و زفت و جاهل را نگوید مدح از آنک
[...]
علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول
یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم
هرکه بازد عاشقی با این سه چیز ای نیکنام
لام او هرگز نبیند روی ضاد و روی میم
خواجه را دیدی تو تا بنشست بر دیوان ملک
خود خبر داری که من از غصهاش چو نمیزِیَم؟
او میان دست و آنگه بر سر او من به پای
او ز من غافل ولیکن من از او غافل نِیَم
آرزو میآیدم روزی که او در منصبش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.