گنجور

 
جهان ملک خاتون

صبا رسید و رسانید بوی یار قدیم

به سان عنبر تر می دهد ز لطف نسیم

دماغ جان چو معطّر شدم ز باد صبا

یقین شدم که پراکنده گشت زلف چو جیم

نظر به جانب دلخستگان هجران کن

که نیست طاقت و صبرم ز روی لطف عمیم

ز تشنه آب زلالی مکن دریغ مرا

که آب چشمه حیوان تویی و بنده سقیم

ز حال زار من خسته دل چه می پرسی

مراست گریه به عشقت قرین و ناله ندیم

اگر چو سرو روان پیش ما کنی گذری

نثار پای عزیز تو سر کنیم نه سیم

مرا ز جنّت فردوس حاصلی نبود

رضای دوست بسی خوشتر از بهشت برین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عسجدی

کسی که او کند از کان که به میتین سیم

مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم

ازرقی هروی

بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم

که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم

مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را

ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم

غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض

[...]

مسعود سعد سلمان

چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم

ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم

که عز ملت محمود سیف دولت را

ابوالمظفر سلطان عادل ابراهیم

فزود حشمت و رتبت به دولت عالی

[...]

ابوالفرج رونی

سپهر دولت و دین آفتاب هفت اقلیم

ابوالمظفر شاه مظفر ابراهیم

کشید رایت منصور سوی لوهاور

به طالعی که تولا کند به دو تقدیم

قضا ز هیبت او دیده حال شرع قوی

[...]

وطواط

تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم

سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم

یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم

بجان تو که کنم جمله را بتو تسلیم

ز طلعت تو بخورشید داده اند فروغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه