گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

پشتم ز فراق شد خم

کم نیست ز دیده روز و شب نم

شد ریش دلم ز نیش هجران

جز وصل توأش مباد مرهم

آخر مددی که جان غمگین

آمد به لب ای نگارم از غم

این آتش سوزناک هجران

خونابه ز دیده راند هردم

می بینم و با من وفاجوی

از جور و جفا نمی کنی کم

بنیاد ستم نهاده ای باز

بر ما بگذشت و بگذرد هم

چون چشم تو ناتوان بماندم

چون زلف تو کار رفته درهم

از یار و دیار دور گشتم

بر خاک مذلّت اوفتادم

گویند که همدمی نداری

ما را به جهان غمست همدم

 
 
 
ناصرخسرو

از بهر چه این کبود طارم

پر گرد شده است باز و مغتم؟

زیرا که درو خزان به زر آب

بر دشت نبشت سبز مبرم

گشت آب پر از تم و کدر صاف

[...]

ازرقی هروی

آمد رمضان بخیر مقدم

دیشب بسلام خان اعظم

جمشید زمان سکندر وقت

مقصود وجود نسل آدم

ای امر تو چون نفاذ تقدیر

[...]

مسعود سعد سلمان

مرداد مهست سخت خرم

می نوش پیاپی و دمادم

از گردون طبع خاک پر تف

وز باران چشم ابر پر نم

بر دشت لباسهای رو نیست

[...]

سنایی

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

با دیدن تو کجا بود غم

شد خلد به روی تو سرایم

بی روی تو خلد شد جهنم

ای شمسهٔ نیکوان به خوبی

[...]

انوری

ای زرین نعل آهنین سم

ای سوسن گوش خیزران دم

ای باد صبا گرفته در گل

با آتش تو چو ساق هیزم

سیر تو به گرد خط ناورد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه