تا چند زنی تیغ جفا بر دل ریشم
زین بیش نماندست مرا طاقت نیشم
رحمی بکن و بر من دل خسته ببخشای
وز دل نمک جور از این بیش مریشم
دل را به غم عشق رخت دادم و عمریست
تا از غم دیدار تو بیگانه ز خویشم
مهرم به دلت کم شد و عشقت به دلم بیش
غافل مشو ای دوست چنین از کم و بیشم
استاد غم عشق تو را نیست جز این کار
کاو نقش خیال تو نهادست به پیشم
روی تو مرا قبله و ابروی تو محراب
اینست همه دینم و آنست همه کیشم
ملجای جهان نیست بجز درگه لطفت
زنهار به خواری تو مران از در خویشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج ناشی از عشق سخن میگوید. او از غم و اندوهی که بر دلش است، شکایت میکند و به معشوقش درخواست رحم و محبت میکند. احساس ناامیدی او از عشق و جدایی باعث شده که طاقت تحمل این درد را نداشته باشد. شاعر به عشق و محبت عمیقش اشاره میکند و میگوید که معشوقش هرچند به او کم توجه شده، اما عشق او همچنان در دل او زیاد است. در نهایت، او به آرامش و پناهندگی در کنار معشوقش اشاره کرده و از او میخواهد که او را از درگاهش نراند.
هوش مصنوعی: چند وقت باید زخمهای ستم را تحمل کنم؟ دیگر طاقت تحمل درد و رنج را ندارم.
هوش مصنوعی: لطفاً کمی به من رحم کن و دل خستهام را ببخش. دیگر توان ندارم از دل پر از غم و درد، جراحتهای بیشتری را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق، دل خود را به غم سپردم و سالهاست که به خاطر دوری از تو از خودم بیخبر هستم.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، محبت تو در قلبم کمتر شده، اما عشق من به تو بیشتر شده است. پس فراموش نکن که احساسات من نسبت به تو، هرچند که آنها کم و بیش میشوند، همچنان باقی است.
هوش مصنوعی: استاد من هیچ کاری جز این ندارد که غم عشق تو را تحمل کند، زیرا او فقط تصویر خیال تو را در مقابل من قرار داده است.
هوش مصنوعی: چهره تو برای من همچون قبلهای است که به سوی آن نماز میخوانم و ابروی تو مانند محرابی است که به آن توجه دارم. این عشق، تمام ایمان و باور من است و تمامی اصول دین من را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: به جز درگاه مهربانی تو، هیچ پناهگاهی در این جهان وجود ندارد. پس مراقب باش که به خاطر نافرمانی و بیاحترامی مرا از در خود طرد نکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور ستمت چند کند دور ز خویشم
شوری مکن ای کان نمک بادل ریشم
خونریزی مژگان تو ای مرهم دل چند
تا چند زنی بر دل ریش اینهمه ریشم
گر سرکشم از داغ تو ایشمع جفا کیش
[...]
دیریست که از گریه بهار دل ریشم
شادابتر از غنچه خون بر سر نیشم
یک قطره خونیم و ز فیض نظر عشق
از حوصله دیده هر غمزه بیشم
تا سبحه و زنار نسوزیم چه دانند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.