من اندر کار عشقش چند کوشم
قبای سبز صبرش چند پوشم
به فریاد دلم رس کز غم تو
گذشت از سقف میناگون خروشم
به جان آمد دلم از درد دوری
بگو زهر فراقت چند نوشم
به بوی زلف تو آشفته حالم
به یاد چشم مستت می فروشم
گر آیم در سماع شوقش از پای
برندم از غم عشقت به دوشم
نبودم سرّ عشقت در دل تنگ
خبر داد از غم رویت سروشم
به امّیدی که یابم از تو بویی
نهاده بر سر ره چشم و گوشم
به جان آمد دل من از جفایت
بگو اندر وفایت چند کوشم
نمی دانی که عشق رویت ای جان
ربود از من به یک ره صبر و هوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آنگه باز یابم صبر و هوشم
که خوش گفتار تو آید به گوشم
تو دلخر باش تا من جان فروشم
تو ساقی باش تا من باده نوشم
بسی کوشیدهام تا چند کوشم
کنونش گر تو خواهی میفروشم
چو شد فاش، این حکایت را چه پوشم؟
برآرم دست و با مهرت بکوشم
همان بهتر که راز دل بپوشم
شکیبائی کنم، در صبر کوشم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.