یکی روز، بس کاروانی شگرف
ز ماچین گذر کرد بر کوه ژرف
سوی آتبین بردشان مرد راه
ز بازارگانان بپرسید شاه
کز ایدر به ماچین چه راه است و چند
چگونه؟ چه نام است شاه بلند؟
بر این چارپایان چه دارید بار
چه مایه دهد سودتان روزگار
چنین داد گوینده پاسخ به شاه
کز ایدر فزون است ده روزه راه
با ماچین یکی شاه با فرّ و هوش
به رادی چو ابر و به خوبی سروش
بهک نام شاه است و زیبای شهر
تو گویی ورا از بهشت است بهر
یکی دادگر شهریاری که شیر
در آهو نیارد نگه کرد سیر
چنان رنج برده به کار خدای
که از دانشش خیره شد رهنمای
بر این چارپایان همی خوردنی ست
نه پوشیدنی و نه گستردنی ست
به بازارگانی سوی چین کشیم
به ماچین همه ساله از این کشیم
وز آن جا بر این ره بیابیم باز
به بار اندرون جامه و فرش و ساز
دو چندان شود مایه ی ما ز سود
بدین بر دروغی نشاید فزود
بدو آتبین گفت کای مرد راز
چه گویی بدین رنج و راه دراز
اگر بر تو آسان کنم رنج تو
دو چندان کنم مایه و گنج تو
من از تو چه پاداش یابم از این
چو کوتاه گردانمت راه چین
بدو گفت گوینده کای نیکدل
ز پاداش من بنده دل گسل
بدین مژده پاداش خواه از خدای
که اوی است نیکی ده و رهنمای
بفرمود تا بار برداشتند
به چشم جهانجوی بگذاشتند
پس آن چیزها هرچه آمد فراز
دو چندان از آن مایه دادند باز
جهاندیده بازارگان پیش شاه
به رخساره بپسود خاک سیاه
چنین گفت کای نیکدل شهریار
ز تو دور بادا بد روزگار
مرا کاشکی بودی آن دسترس
که خشنودی شاه رایست و بس
پس اندیشه ی شاه یزدان پرست
چنان بود کایدر نشاید نشست
سر کوه چون شد زدی ماه پیر
نهفتن تنومند را ناگزیر
بهاران چو کوشش نیاری بجای
به بهمن نشاید کشیدن دوتای
چو گاه جوانی نوروزی تو چیز
به پیری شوی خوار بیچیز نیز
ز فردا گر امروز نایدت یاد
به دست تو فردا بود تیره باد
اگر ماه بهمن سپه برکشد
همان میغ بر کوه لشکر کشد
سپاه مرا اندر آرد ز پای
یکی چاره باید که آرم بجای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان کاروانی شگرف روایت میشود که از منطقهای به نام ماچین عبور میکند. با مرد راهی صحبت میکند و درباره فاصله و نام شاه ماچین میپرسد. مرد راه، شاه ماچین را فردی دانا و دادگر توصیف میکند و در مورد بارهای کاروان توضیح میدهد که باید به بازار چین بروند.
شاه از مشکلات راه و رنجهای سفر میگوید و اینکه با کم کردن مسیر، میتواند بارها را سریعتر به مقصد برساند. اما مرد راه، پاداش را فقط از خدا میخواهد و به قدرت الهی تکیه میکند. در نهایت، کاروان بارهایش را برداشت و به راه افتاد.
شاه در مورد جوانی و پیری نیز تأمل میکند و میداند که باید هر چه زودتر به مقصد برسد تا از مشکلات نجات یابد. این اشعار به اهمیت تدبیر، اعتماد به نفس، و تکیه بر خداوند اشاره دارد.
هوش مصنوعی: روزی، کاروانی بزرگ و باشکوه از ماچین عبور کرد و به دشتهای بلندی رسید.
هوش مصنوعی: مردی که راه را میشناخت، آنها را به سمت آتشگاه هدایت کرد و از بازرگانان درباره شاه پرسید.
هوش مصنوعی: از کجا به ماچین برویم و چه مقدار راه است و به چه شکل؟ نام آن شاه بزرگ چیست؟
هوش مصنوعی: به این چهارپایان چه باری دارید و چه چیزی میتواند به شما در زندگی کمک کند؟
هوش مصنوعی: گوینده به شاه پاسخ داد که این مسیر، طولانیتر از ده روز است.
هوش مصنوعی: با ماجرا و داستانی شاهانه، با وقار و زیرکی، همچنان که ابرها در آسمان ظاهر میشوند و صدایی دلنشین و خوب مانند سروش (پیک پیامآور) میسرایند.
هوش مصنوعی: بهک نام شاه است و زیبای شهر تو به گونهای است که انگار او را از بهشت آوردهاند.
هوش مصنوعی: یک پادشاه عادل و دادگر وجود دارد که نمیگذارد شکارچیان به آهوان آسیبی برسانند و آنها را به راحتی شکار کنند.
هوش مصنوعی: او به قدری سختی و زحمت کشیده است که حتی راهنما و هدایتگر دانشش نیز از تلاشهایش حیرتزده شده است.
هوش مصنوعی: این حیوانات فقط خوراک دارند و نه چیز دیگری که بپوشند یا بگسترند.
هوش مصنوعی: به ترکهای بازرگانی بهسوی چین میرویم و هر سال از آنجا کالاهایی به دست میآوریم.
هوش مصنوعی: و از آن جا دوباره به این مسیر سفر خواهیم کرد تا به بارگاهی برسیم که در آن لباس و فرش و ساز آماده است.
هوش مصنوعی: اگر ما از سودی که به دست میآوریم، دو برابر شویم، نباید به دروغ به آن افزوده شود.
هوش مصنوعی: آتشنشان به مرد گفت: «چرا این همه درد و مشقت را تحمل میکنی و در این مسیر سخت قدم میگذاری؟»
هوش مصنوعی: اگر من رنج تو را آسان کنم، در واقع درد و سختیات را بیشتر کردهام و از ارزش و داراییات کم میشود.
هوش مصنوعی: من از تو چه پاداشی بگیرم وقتی که میبینم تو را به راه اشتباهی میکشانم؟
هوش مصنوعی: به او گفت گوینده: ای دل نیکوکار، از پاداش من با دل نرم و مهربان خارج نشو.
هوش مصنوعی: به خاطر این نوید، از خداوند پاداش طلب کن، زیرا او کسی است که خیر و راهنمایی میدهد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا بارها را آماده کردند و آن را بر روی چشمی به نام جهانجو گذاشتند.
هوش مصنوعی: بنابر این، هر چیزی که به دست آمد، بیشتر از آن مقدار قبلی به ما ارزانی داشتند.
هوش مصنوعی: تاجر با تجربه و worldly در حضور شاه، بر چهرهاش خاک سیاه نشسته است.
هوش مصنوعی: پادشاه نیکوکار، اینگونه گفت: ای کاش روزهای بد از تو دور باشند.
هوش مصنوعی: ای کاش تو به گونهای بودی که فقط خوشنودی پادشاه را به همراه داشته باشی و بس.
هوش مصنوعی: اندیشه شاه یزدانپرست به گونهای بود که نباید در این وضعیت باقی ماند.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه در بالای کوه نمایان میشود، چارهای جز پنهان کردن قوی و تنومند وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در بهار تلاش نکنید و سعی نداشته باشید، نمیتوانید در زمستان خوشی را تجربه کنید.
هوش مصنوعی: وقتی که جوانی و سرزندگی تو به اوج میرسد، همچون روزهای نوروز، باید بدان که با گذشت زمان و پیر شدن، ممکن است به مرحلهای از بیارزشی و ناتوانی برسید.
هوش مصنوعی: اگر امروز به یاد فردا نباشی، فردا برای تو روزی تیره و ناخوشایند خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در شب بهمن ماه، سپاه ماه به آسمان بیفتد، همانند ابرهای سنگین بر فراز کوهها لشکرکشی میکند.
هوش مصنوعی: نیاز دارم که راه حلی پیدا کنم تا قدرتی که باعث زمینگیر شدن من شده، از میان برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.