گنجور

 
ایرانشان

وز آن روی چون لشکر آمد به چین

دل شاه چین گشت از ایشان به کین

بدو کرد سالار لشکر گله

که دشمن بچنگ آمد و شد یله

که سستی نمودند لشکر به رزم

شب آمد، همه خواب جستند و بزم

چو دشمن در آن رزم سستی بدید

شبانگاه بر ما شبیخون کشید

دژم شد ز گفتار سالار، کوش

دلش گشت با لشکر چین بجوش

براند آن سپه را ز درگاه خویش

همی خواندشان سست و بدخواه خویش