نهانی فرستاده ای تاختند
ز هرگونه گفتارها ساختند
که گر پهلوان کینه ماند بجای
به سوگند پیمان کند با خدای
که ما را نیازارد از هیچ روی
نه یاد آورد جنگ و نه گفت و گوی
شب تیره او را سپاریم شهر
که بر ما زمانه پراگند بهر
همانگاه قارن بدو داد دست
به سوگند، شمشیر و لشکر ببست
که کس را نیارد زمانی به روی
جز آن را که گردد سرش جنگجوی
فرستاده گفت ای جهان پهلوان
کنون رازها را گشادن توان
مر این شهر ما را فراوان دَرَست
برآن هر دری بر یکی مهتر است
مر او را سپاه است پنجه هزار
دلیران چین و سُواران ار
نهانی به بالا دری دیگر است
که از ماست آن کاو بدان در سر است
شب تیره با لشکری رزمساز
بیا تا گشاییم دروازه باز
به خانه درآیید بی داوری
تو دانی همی کوش با لشکری
دل پهلوان گشت از آن مرد شاد
نهانی ورا جامه و زر بداد
بدو گفت چون اندر آیم به شهر
ببخشمت یک مرده از گنج بهر
فرستاد با او یکی نامور
بدان تا نماید به دروازه در
شب آمد برافگند برگستوان
کمر بست با صد هزاران گوان
بیامد بدان در که چینی نمود
در شهر بگشاد چینی چو دود
سپاه اندر آورد و آوای نای
چنان شد که کیوان یله کرد جای
تبیره زنان زخم برداشتند
خروشیدن از ابر بگذاشتند
شب تیره و نیزه و تیغ و گبر
خروش دلیران رسیده به ابر
سپاهی چو بشنید از آن سان خروش
رمید از تنش توش، وز مغز هوش
سراسیمه از جای بر جَست مرد
بدانست کایدر زمانه چه کرد
گروهی نهان شد به خانه درون
گروهی همی تاخت تا پیش خون
چو خورشید بر خاک زد رنگ خویش
نمود او به چرخ روان سنگ خویش
سپه دیده بگشاد و لشکر بدید
چو از باد لاله فرو پژمرید
همه تیغ و جوشن فرو ریختند
زبانها به لابه برانگیختند
سپهدار قارن ببخشودشان
از این بیش کُشتن نفرمودشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستانی از یک نبرد و تدبیر جنگی روایت میشود. فرستادهای به قهرمان داستان هشدار میدهد که باید با دقت و احتیاط عمل کند. او سوگند میخورد که نباید با دشمنان جنگی به راه اندازند و باید شبانه به دشمن نزدیک شوند. قهرمان از این سخنان شاد میشود و با دادن هدایا و سپاه خود به فرستاده، آنها را به دروازه شهر میفرستد.
در شب، قهرمان و سپاهیانش به سوی شهر حرکت میکنند و دروازه را بهطور نامحسوس میگشایند. ورود آنها باعث ترس و سردرگمی دشمنان میشود و درگیری آغاز میشود. بسیاری از دشمنان از ترس فرار میکنند و عدهای دیگر به خانههای خود میخزند. در نهایت، قهرمان پیروزی را جشن میگیرد و از کشتن بیشتر دشمنان صرفنظر میکند. این شعر به تمجید از شجاعت و تدبیر در نبرد میپردازد.
هوش مصنوعی: کسی را به طور مخفیانه فرستادی که با سرعت به هر نوع سخن و گفتگویی پرداخته و آنها را شکل داده است.
هوش مصنوعی: اگر دلیران کینه را در دل نگهدارند، به ناچار میتوانند با خداوند عهد و پیمان ببندند.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نباید ما را آزار دهد، نه یادآوری جنگ و نه صحبت در مورد آن.
هوش مصنوعی: شب سیاه را به او بسپاریم، شهری که روزگار به ما بیرحمی کرده و کاملاً در هم ریخته است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه قارن دستش را به او داد و با پیمان و عهد، شمشیر و سپاه را آماده کرد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند در زمانی به گونهای رفتار کند که به جز آنچه در وجودش هست، به نمایش بگذارد، مگر اینکه در درونش جنگجویی بیدار شود.
هوش مصنوعی: فرستاده گفت ای قهرمان بزرگ، اکنون میتوانی رازها را فاش کنی.
هوش مصنوعی: این شهر ما آنقدر بزرگ و پر جمعیت است که هر در ورودی به یک مقام و مسئولیت وابسته است.
هوش مصنوعی: او دارای ارتشی بزرگ و بیهمتا از هزار دلیر شجاع و سوارکاران برجسته است.
هوش مصنوعی: در بالای ما دروازهای پنهان وجود دارد که ما از آن بیخبریم و کسی که به آن دروازه راه پیدا کند، حقیقت را در مییابد.
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، با نیرویی جنگجو و آماده برای نبرد، بیایید تا درهای را به روی ما بگشاییم.
هوش مصنوعی: به خانه بیایید و داوری نکنید، خودتان میدانید که باید با تلاش و کوشش کنید.
هوش مصنوعی: دل پهلوان به خاطر آن مرد خوشحال شد و به او پنهانی لباس و زر داد.
هوش مصنوعی: او به او گفت: وقتی به شهر وارد شوم، یک مرده را از گنج به تو خواهم داد.
هوش مصنوعی: یکی از افراد مشهور را با او فرستاد تا در ورودی نشان دهد.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و مانند پردهای تیره بر آسمان کشیده شد، گویی که کره زمین را در آغوش گرفته و با هزاران ستاره زینت بخشیده است.
هوش مصنوعی: او به درِ جایی آمد که در آن، چینی را نشان میداد و در شهر را گشود. چینیها مانند دود در اینجا حاضر شدند.
هوش مصنوعی: سپاه آماده شد و صدای نای به گونهای شد که کیوان (سیاره زحل) تحرک پیدا کرد و جای خود را ترک کرد.
هوش مصنوعی: زنان با تب و بیماری زخمهای زیادی برداشتند و از شدت درد و رنج، با صدای بلند ناله کردند.
هوش مصنوعی: شب تاریک و سلاحها در دست دلیران، صدای شجاعان به آسمان بلند شده است.
هوش مصنوعی: وقتی سرباز آن صدا را شنید، از شدت ترس قدرت و هوش خود را از دست داد و به شدت وحشتزده شد.
هوش مصنوعی: مرد به طور ناگهانی از جای خود بلند شد و فهمید که در این دوران چه اتفاقاتی افتاده است.
هوش مصنوعی: گروهی درون خانه پنهان شدند و گروهی دیگر به سمت جلو حرکت کردند و به خون تاختند.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید بر زمین تابید، رنگ خود را بر آن افشاند و او (زمین) هم با حرکت خود، سنگهایش را به آسمان نشان داد.
هوش مصنوعی: سپهسالار چشمش را باز کرد و لشکر را دید، مانند لالهای که از باد پژمرده شده باشد.
هوش مصنوعی: همه سلاحها و زرهها به زمین افتادند و زبانها به شکایت و ناله درآمدند.
هوش مصنوعی: سردار قارن به آنها اجازه داد که تحت هیچ شرایطی بیشتر از این کشته نشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.