سپیده چو بر چرخ پرواز کرد
درِ روشنی بر جهان باز کرد
بیاورد گنجور ساز نبرد
برِ کوش بنهاد و برگشت مرد
همان گه بپوشید دارای چین
سلیحی سگالیده از بهر کین
ز تبّت یکی آبداده زره
بپوشید و برزد به بندش گره
که بر وی نکردی سلیح ایچ کار
نه شمشیر و نه تیر جوشن گذار
یکی خود چینی به سر برنهاد
کمر بر میان بست و دل برگشاد
برافگند بر بور برگستوان
برون رفت با لشکری از گوان
سواری هزار از پسِ پشت او
یکی هندوی تیغ در مشت او
ز کنده گذر کرد و آمد به دشت
به ناورد روی زمین برنوشت
به قارن فرستاد پیغام زود
که خورشید بر چرخ بالا نمود
زمانی ست تا من به ناوردگاه
همی چشم دارم که آیی به راه
بخندید قارن ز پیغام او
تو گفتی همی دید فرجام او
همی گفت گیتی سرآید همی
که کوش این دلیری نماید همی
بدین پیشدستی بترساندم
کز این سان به ناوردگه خواندم
کمر خواست و ساز یلی پهوان
برافگند بر خنگ برگستوان
سواری هزار از میان سپاه
گزین کرد و آمد به آوردگاه
قباد سپهدار و نستوه پشت
یکی نیزه چون مارپیچان به مُشت
قباد دلاور همی لابه کرد
که بگذار تا من شوم همنبرد
مگر زو بخواهم همی کین خویش
رسانم به کام این جهان بین خویش
بدو گفت قارن که این خود مگوی
که کمتر کنی نزد ما آبروی
یکی آن که با او نداری تو پای
چو با گرز و کین اندر آید ز جای
و دیگر که ما خواستیم این نبرد
تو گرد در بیوفایی مگرد
نه با تو نبرد آزماید یکی
بدین دشت گیرد درنگ اندکی
بهانه کند بازگردد به شهر
نماند به ما جز غم و رنج بهر
بگفت این و پس جنگ را زان نمود
سوی لشکر چینیان شد چو دود
برون رفت کوش از میان سپاه
بیامد بر قارن رزمخواه
ببستند پیمان که از لشکری
نیاید کسی پیش این داوری
وزآن پس به شمشیر بردند دست
دو شیر شکاری، دو پیلان مست
همی حمله کردند چون باد و گرد
بنالید از ایشان زمین نبرد
ز بانگ دلیران و از زخم تیغ
ز سینه همی جست راه گریغ
چو شد تیغ رخنه، بینداختند
به نیزه نبردی دگر ساختند
سنانها شکستند بر یکدگر
نیامد همی زخمشان کارگر
به هر بند و چاره پسودند دست
سنان یکی دیگری را نخست
چنان خسته گشتند یکبارگی
که بیهوش گشتند بر بارگی
زمانی ز هم بازگشتند و چشم
کشیدند بر یکدیگر بر ز خشم
چو آسوده گشتند، جوشان شدند
چو شیران جنگی خروشان شدند
دگر باره بر هم گشادند دست
سر از زخم گرز گران کرده مست
چنان شد که بگسست خونشان ز رگ
نه در مرد زور و نه در باره تگ
بدان سستی آویخته شاه چین
چو باد اندر آمد سری پر ز کین
بزد گرز و قارن سپر پیش داشت
که زور از هماورد خود بیش داشت
چو دارای چین از وی اندر گذشت
خروشید قارن برآن پهن دشت
برآورد گرز و برافراخت یال
هماورد او سر بدزدید و یال
بزد بر سر اسب گرز گران
بیفتاد و در زیر او ماند ران
سپهبد هم از باد گرزی دگر
بزد بر سر کوش پرخاشخر
سراسیمه شد، هوش از او دور گشت
ز زخم گران شاه رنجور گشت
سپهبد به اسب اندر آمد چو باد
بینداخت گرز و بدو بر فتاد
چو دیدند از آن سان سواران چین
یکی حمله کردند با درد و کین
وز این روی نستوه و فرّخ قباد
برانگیختند اسب مانند باد
بدان چینیان خویشتن بر زدند
همه زخم بر سینه و سر زدند
چنین تا لب کنده هفتاد مرد
بکشتند و برخاست گرد نبرد
قباد آمد و هر دو دستش ببست
بر اسبش فگندند مانند مست
مبادا که شاه آزماید نبرد
مگر بخت گویدش کو راه برد
چو پیروز برگشت سالار گو
از ایران سپه پاک برخاست غو
که پیروز بادا فریدون به جنگ
تن دشمنانش ز خون لاله رنگ
هم اندر زمان کوش را بند کرد
زمانه دل خویش را پند کرد
به بندی ببستش که یک پاره بود
نه هرگز گشادنش را چاره بود
نگهبان او کرد مردی هزار
ز لشکر گزیده دلیران کار
چنین است فرجام کار جهان
چو نوش آشکارا، شرنگ از نهان
یکی را برآرد به چرخ از مغاک
همو بازگرداندش زیر خاک
از او گرچه برداشتی بهر خویش
به تو بر گمارد همان زهر خویش
اگر دل به کامت بیاراید اوی
چنان دان که رویت بگزاید اوی
تو گر هوشیاری در او دل مبند
که راهش تباه است و کارش گزند
جهان پهلوان قارن شاه گیر
بیامد بجای نیایش چو تیر
همی گفت کای برتر از برتران
به فرمان تو باد و کوه گران
تو دادی مرا زور و این دسترس
تو پیروز کردی، ننازم به کس
چو برگشت از جایگاه نماز
ز لشکر دلیران گردنفراز
بیاورد و رامشگران را بنیز
بخواند و بخورد و ببخشید چیز
بدان شادمانی شبش روز کرد
که یزدانش از بخت پیروز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر بلند، سپیده صبح به آسمان میآید و جنگی بزرگ آغاز میشود. قارن، قهرمان جنگ، با سلاحها و زرههای خود آماده نبرد میشود و در پی رسیدن به میدان جنگ، گروهی از دلاوران را برای پیوستن به خود جمع میکند.
او پیامی به دشمن میفرستد و از آنها میخواهد که به جنگ بیایند. قارن در نبردی سخت با سربازان چینی روبرو میشود. نبرد شدید و خونی است و هر دو طرف به شدت درگیر میشوند. قهرمانان چینی و ایرانی به نبرد ادامه میدهند و زخمهای زیادی برمیدارند.
در نهایت، قارن با زحمتی بسیار از تمام توان خود استفاده میکند و پیروز میشود. او به ایران بازمیگردد و با شادی و افتخار پیروزیاش را جشن میگیرد. این شعر نشاندهنده دلاوری و شجاعت قهرمانان و نیز قدرت نفوذ سرنوشت و تقدیر در زندگی انسانهاست.
هوش مصنوعی: هنگامی که سپیده دم به آسمان پرواز میکند، دروازهای از روشنی به روی جهان گشوده میشود.
هوش مصنوعی: کسی که گنج و ثروت را به دوش میآورد، در میدان نبرد حاضر میشود، اما پس از پیروزی، آنجا را ترک میکند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او به زودی کمر به زین سوار خواهد کرد و آماده نبردی میشود که به خاطر کینه و دشمنی است.
هوش مصنوعی: از تبت، یکی زرهای با آبدار پوشید و بر زنجیرش گرهای زد.
هوش مصنوعی: به هیچوجه بر او سلاحی نیفکن، نه شمشیر و نه تیر، زرهی بر او بپوشان.
هوش مصنوعی: یک نفر کمرش را محکم کرده و دلشاد و خوشحال با اعتماد به نفس ایستاده است.
هوش مصنوعی: در این شعر، شخصی به همراه گروهی از جنگجویان به یاری و حمایت از دیگری میشتابد. او پرچم خود را به اهتزاز درآورده و با قدرت و اراده، از سرزمین خود خارج میشود تا به میدان نبرد برود.
هوش مصنوعی: هزاران سوار از پشت او عبور میکنند، ولی او تنها یک هندو را میبیند که شمشیری در دست دارد.
هوش مصنوعی: از درختان عبور کرد و وارد دشت شد و بر روی زمین ردپایش را به جا گذاشت.
هوش مصنوعی: پیام را به قارن فرستادند تا سریعاً خبر دهد که خورشید در آسمان بالا آمده است.
هوش مصنوعی: مدت زمانی باقی مانده تا زمانی که من به میدان نبرد نگاه میکنم و منتظر میمانم که تو به سمت من بیایی.
هوش مصنوعی: قارن از پیام او خندید و تو گفتی که پایان کار او را در حال دیدن بود.
هوش مصنوعی: گیتی (دنیا) میگوید که روزی به پایان خواهد رسید، پس، کوشش کن و شجاعت خود را نشان بده.
هوش مصنوعی: با این پیش دستی، من او را ترساندم که از این روش به میدان نبرد خواندم.
هوش مصنوعی: کمر به خود گرفت و ساز یلی بزرگ را بر دوش نهاد و به میدان جنگ رفت.
هوش مصنوعی: سوارکار هزار نفر از میان سپاه انتخاب کرد و به میدان نبرد آمد.
هوش مصنوعی: قباد، فرماندهای نیرومند و استوار است که به مانند یک نیزه که به شکل مارپیچ میشود، در مقابل دشمنان ایستادگی میکند.
هوش مصنوعی: قباد دلاور طلب کمک میکند و میگوید بگذارید تا من هم در این نبرد شرکت کنم.
هوش مصنوعی: آیا من از او نمیخواهم که در این دنیا، به خواستههای خود برسم و خویشتن را به کمال برسانم؟
هوش مصنوعی: قارن به او گفت که در مورد این موضوع صحبت نکن، چون این کار باعث میشود که اعتبار تو در میان ما کمتر شود.
هوش مصنوعی: یکی هست که تو هیچ دوستی با او نداری و در مقایسه، مثل این است که وقتی کسی به میدان جنگ میآید، با خشم و غضب به میدان میرود.
هوش مصنوعی: ما دیگر تصمیم گرفتهایم در این نبرد به دور از بیفایدهگیها باشیم و به این مساله اهمیت ندهیم.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دشت با تو درگیر نمیشود و تنها لحظهای استراحت میگیرد.
هوش مصنوعی: او بهانهای میآورد تا دوباره به شهر برگردد و در نتیجه جز غم و رنج برای ما چیزی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: آن شخص این جمله را گفت و پس از آن، به سوی لشکر چینیان رفت، مانند دودی که بلند میشود.
هوش مصنوعی: کوش به سوی میدان نبرد بیرون آمد و به نزد قارن، قهرمان جنگی رفت.
هوش مصنوعی: پیمان بستند که هیچکس از لشکر به این قضاوت نزدیک نشود.
هوش مصنوعی: پس از آن، دو شیر شکاری شمشیر به دست گرفتند و دو فیل مست را به سوی خود کشاندند.
هوش مصنوعی: آنها مانند باد و طوفان به حمله پرداختند و زمین از صدای نالهشان به تپش افتاد.
هوش مصنوعی: صدای شجاعان و زخمهایی که از شمشیرها بر دل نشسته، به شدت باعث میشود که انسان بهدنبال راه فراری بگردد.
هوش مصنوعی: زمانی که چهره جنگ به تیری شکافته شد، راه دیگری برای نبرد برپا کردند.
هوش مصنوعی: نیزهها بر یکدیگر شکستند و با اینکه زخمهایی بر هم زدند، تأثیری نداشت و از کار نیفتادند.
هوش مصنوعی: در هر وضعیت و مشکل، سنان دستش را به سمت دیگری دراز کرد تا او را نجات دهد.
هوش مصنوعی: آنها به قدری خسته شدند که ناگهان از حال رفتند و بر روی زمین افتادند.
هوش مصنوعی: روزی آنها از هم جدا شدند و با نگاه پر از خشم به یکدیگر خیره شدند.
هوش مصنوعی: وقتی که آرامش یافتند، مانند شیران جنگجو پرخروش و پرهیجان شدند.
هوش مصنوعی: دوباره دست به کار شدند و از زخمهای سخت و عمیق ناشی از ضربات سنگین، به وجد آمدند.
هوش مصنوعی: خونشان به قدری ریخته شد که دیگر نه مردان زورمندی در میدان بودند و نه کسی در حال جنگیدن بود.
هوش مصنوعی: بدان که اگر شاه چین بیبرنامه و بیاحتیاط عمل کند، همچون بادی که ناگهان وزیدن میگیرد، باعث بروز مشکلات و دشمنیها خواهد شد.
هوش مصنوعی: او گرزی بلند و سپری محکم در دست داشت، زیرا نیروی او از رقیبش بیشتر بود.
هوش مصنوعی: زمانی که دارایی چین (امپراتوری چین) از آنجا عبور کرد، قارن در آن دشت وسیع فریاد زد.
هوش مصنوعی: او گرزی را بالا برد و یال اسبش را به اهتزاز درآورد. حریف او سرش را از ترس پنهان کرد و یال را فرار کرد.
هوش مصنوعی: بر سر اسب ضربهای شدید به زمین خورد و پای او زیر بدن اسب گیر کرد.
هوش مصنوعی: سپهبد به واسطهی باد، ضربهای دیگر بر سر کسی که جستوخیز و فریاد میزند فرود آورد.
هوش مصنوعی: او به شدت وحشتزده شد و از درد شدید زخم، حواسش را از دست داد و به حالت نگران و رنجور درآمد.
هوش مصنوعی: سردار سوار بر اسب شد و همچون باد به جلو رفت و گرزی را به سمت او پرتاب کرد و بر او افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی سواران چین آن وضعیت را مشاهده کردند، یکی از آنان با کینه و شدت به حمله پرداخت.
هوش مصنوعی: از این چهرهی سرسخت و خوشبخت قباد، اسبی مانند باد به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: چینیان به خودشان آسیب رساندند و همه زخمها را بر سینه و سرشان فرود آوردند.
هوش مصنوعی: در این صحنه، جنگی رخ داده است که در آن هفتاد مرد به قتل رسیدهاند و گرد و غبار نبرد به هوا برخاسته است.
هوش مصنوعی: قباد وارد شد و هر دو دستش را بر روی اسبش گرفت و مانند شخصی مست به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: هرگز نباید شاه دست به امتحان جنگ بزند، مگر اینکه سرنوشت به او بگوید که راه پیروزی کجاست.
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده پیروز و موفق به ایران بازگشت، سپاه پاک و منظم از او جدا شد و شور و شوقی برپا شد.
هوش مصنوعی: پیروزی فریدون در جنگ با دشمنانش باعث میشود که سرزمینش سرشار از خون لالهها گردد، که نمادی از فداکاری و جانفشانی است.
هوش مصنوعی: در این روزگار، سرنوشت او را در تنگنا قرار داد و زندگی به او درس عبرت داد.
هوش مصنوعی: او را به بند کشیدند و این بند تنها یک تکه بود و هیچ راهی برای گشودن آن وجود نداشت.
هوش مصنوعی: نگهبان او، مردی را از میان هزاران جنگجوی دلیر برگزید.
هوش مصنوعی: نتیجهی کار دنیا مانند نوشیدنی خوشطعم و آشکار است، اما در زیر، تلخی و زهر نهفته است.
هوش مصنوعی: یکی از دلایل موفقیت و رشد انسانها این است که ممکن است از قعر ناامیدی و سختیها به اوج موفقیت و سربلندی برسند، اما همانطور که ممکن است او به قهری و نگرانی دچار شود، این امکان هم وجود دارد که دوباره به ناخوشی و مشکلات بازگردد.
هوش مصنوعی: هرچند که از او چیزی به نفع خود گرفتی، اما در نهایت همان آزار و زهر او به تو خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر دل شخصی به تو راضی شود، بدان که او به خاطر زیبایی تو از خود گذشته است.
هوش مصنوعی: اگر هوشیار هستی، دل به او نبند زیرا راهی که میرود بیراهه است و کارش به ضرر میانجامد.
هوش مصنوعی: جهان به دلیری قارن، شاه قدرتمند، آماده است تا در جایگاه نیایش مانند تیری به سوی هدف برود.
هوش مصنوعی: او میگفت: ای کسی که از همه بالاتر و برتر هستی، همه چیز به فرمان توست و حتی کوههای بزرگ نیز تحت سلطه تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: تو قدرتی به من عطا کردی و باعث شدی که بر هر مشکلی پیروز شوم، من به کسی وابسته نیستم.
هوش مصنوعی: پس از بازگشت از مکان نماز، از صف دلیران با قامت افراشته ایستاد.
هوش مصنوعی: او میآورد و نوازندگان را به خود دعوت میکند، و به آنها میگوید تا بخوانند و بنوشند و چیزهایی را هم ببخشد.
هوش مصنوعی: فردی که در شب خود به شادی میپردازد، روزی خوش و موفقیتهایی از سوی خداوند نصیبش میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.