یکی روز قارن دژمناک بود
ز باد و ز باران جهان پاک بود
به دروازه شهر شد با سپاه
بفرمود تا بانگ زد مرد شاه
بگفتند مر کوش را این سخن
همان گه فرستاد مرد کهن
که دانست گفتار ایرانیان
بسی دیده آیین و رسم کیان
برِ پهلوان رفت و بردش نماز
همان آفرین کرد بر وی دراز
بدو گفت قارن که ای نیکمرد
یکی سخت سوگند بایدت خورد
که هرچت بگویم، بگویی به کوش
به پیش بزرگان بسیار هوش
فرستاده خود کرد سوگند یاد
که پیغام تو بازگویم به داد
به دارای چین پیش آن انجمن
که باشند فرزانه و رایزن
بدو گفت قارن که او را بگوی
که خیره چه ریزی همه آبروی
مپندار هرگز تو ای شاه چین
که من بازگردم به ایران زمین
مگر ساخته بند بر پای تو
سپرده به نستوه یل جای تو
وگر سالیان کرد باید درنگ
به یزدان اگر بازگردم به ننگ
نشسته چنین و تن آسان بجای
چنان داد که نسپندد از تو خدای
که لشکر بدین سان به کشتن دهیم
من و تو کلاه مهی برنهیم
گر از شهر بیرون خرامی یکی
نه تنها که با ویژگان اندکی
من آیم برون از میان سپاه
بگردیم هر دو به آوردگاه
ببینیم تا گردش آسمان
کرا خواهد آورد بر سر زمان
اگر من به دست تو گردم تباه
سپهبد به کام تو گشت و سپاه
بکن هرچه خواهی که کامت رواست
که پیروز گر بر جهان پادشاست
وگر من شوم بر تو بر کامیاب
سر جنگتان اندر آمد به خواب
کنم با تو کاری که رای آیدم
گر این آرزوها بجای آیدم
بشد مرد و پیغام قارن بگفت
به پیش بزرگان نه اندر نهفت
ز پیغام قارن خجل گشت کوش
ز رویش بشد رنگ، وز مغز هوش
دل از راه اندیشه تنگ آمدش
ز هرگونه انداخت، ننگ آمدش
که با پهلوانی نبرد آورد
سر نام خود زیر گرد آورد
همی گفت اگر پاسخ آرم دگر
چه گوید مرا مرد پرخاشخر
که دارای چین با یکی پهلوان
نیاویخت کرتن نبودش توان
و دیگر که با زور اهریمنی
همی داشت بر خوشتن ایمنی
سدیگر کزآن انجمن شرم داشت
دل کین ایرانیان گرم داشت
فرستاده را گفت رو، بازگرد
بگویش که دادی تو داد نبرد
اگر روز امروز بودی درست
توانستمی با تو پیگار جُست
کنون بامدادان مرا چشم دار
اگر دیر مانم مرا خشم دار
فرستاده با پاسخ آمد به در
بگفت آن سخنها همه دربدر
دل قارن از پاسخ شاه چین
ز شادی بپرّید و کرد آفرین
از آن شادمانی همه شب نخفت
همی بود با مغزش اندیشه جفت
مگر گاه آن است کاین زشت کیش
گرفتار گردد به بیداد خویش
چو بیداد بسیار گردد ز شاه
زمانه مر او را رباید کلاه
نرفت از جهان مرد بیدادگر
مگر تخم بیداد او داد بر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در داستان، قارن به همراه سپاهیانش در روزی دژمناک به دروازه شهر میرسند. او اصرار دارد که پیغامی به شاه چین برساند و از نماینده خود میخواهد که سوگند بخورد تا پیام او را درست انتقال دهد. قارن به نماینده میگوید که هیچگاه برای بازگشت به ایران زمین، مگر در صورتی که برای شاه چین بندهایی بسازد، بازنمیگردد. او در پیامی روشن بیان میکند که اگر در نبرد شکست بخورد، حاضراست هر کاری که شاه چین بخواهد انجام دهد و نتیجه کار را به زمان واگذار میکند. نماینده به دربار چین بازمیگردد، اما پاسخ شاه چین قارن را شگفتزده میکند و او از خوشحالی شادمان میشود. قارن شب را به فکر و اندیشه میگذراند و منتظر روز نبرد است. داستان بر روی بیدادگری و عاقبت آن تأکید دارد و کمبود مردان با نیات پاک را در تاریخ نشان میدهد.
هوش مصنوعی: یک روز، قارن (نام شخصی) به شدت غمگین بود، به خاطر وزش باد و بارش باران، اما دنیا در آن زمان پاک و تمیز بود.
هوش مصنوعی: او به دروازه شهر رسید و با سپاهش دستور داد که یک صدا بزنند تا خبر ورود شاه را اعلام کنند.
هوش مصنوعی: از آنچه گفتند، معنیاش این است که این سخن را مردی با تجربه و کهنسال به محض شنیدن، به نوعی ارسال کرده است.
هوش مصنوعی: ایرانیان با آگاهی و فهم، بسیار شاهد بر آداب و رسوم و فرهنگ خود هستند.
هوش مصنوعی: پهلوان به سوی او رفت و نماز خود را خواند و به او ستایش و تحسین کرد.
هوش مصنوعی: قارن به او گفت: «ای مرد نیک، لازم است که یک سوگند سخت بخوری.»
هوش مصنوعی: هر چه من بگویم، تو هم باید تلاش کنی تا به بزرگان که دارای عقل و هوش هستند، نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: فرستادهام سوگند یاد کرد که پیام تو را به درستی بیان کند.
هوش مصنوعی: به دارایی و ثروت چین، در برابر جمعی که فرزانه و خردمند هستند، ارزش و اهمیت بیشتری قائل شو.
هوش مصنوعی: قارن به او گفت که به او بگوید چرا اینقدر بیدقت و بیفکری عمل میکند که تمام اعتبارش را به خطر انداخته است.
هوش مصنوعی: هرگز گمان نکن که من، ای شاه چین، به سرزمین ایران باز خواهم گشت.
هوش مصنوعی: آیا تو را به زنجیر کشیدهاند تا جایگاه تو را به یک قهرمان استوار بسپارند؟
هوش مصنوعی: اگرچه سالها باید صبر کنم و تأمل نمایم، اما اگر به خدا بازگردم، برایم شرمآور است.
هوش مصنوعی: در شرايطی آرام و بیخیال نشستهای و به جای آنکه تلاش کنی و زحمت بکشی، این گونه رفتار میکنی که حتی خدا هم تو را ترک نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: ما در کنار هم لشکری را به قتل میکشیم و کلاهی از جنس مه بر سر میگذاریم.
هوش مصنوعی: اگر از شهر بیرون بروی، تنها نیستی و همراهی با چند نفر خاص داری.
هوش مصنوعی: من از میان جمعیت بیرون میآیم و با هم به میدان نبرد میرویم.
هوش مصنوعی: بیایید ببینیم که سرنوشت چه کسی را به سوی ما میکشاند و زمان چه تغییراتی را در زندگی ما رقم خواهد زد.
هوش مصنوعی: اگر من به دست تو فاسد شوم، سپهبد و ارتش او نیز به خواسته تو خواهند رسید.
هوش مصنوعی: هر کاری که میخواهی انجام بده زیرا به خواستههایت میرسی، چون کسی که بر دنیا پادشاهی میکند، پیروز است.
هوش مصنوعی: اگر من در برابر تو پیروز شوم، در جنگتان مانند رؤیایی به خواب میروم.
هوش مصنوعی: میخواهم با تو کاری انجام دهم که آروزهایم محقق شود، حتی اگر این آرزوها به واقعیت تبدیل نشوند.
هوش مصنوعی: مردی به قدری شجاع و دلاور بود که پیام قارن را با صدای بلند و بدون هیچ خوفی به بزرگان رساند و هیچ چیزی را پنهان نکرد.
هوش مصنوعی: به خاطر پیام قارن، کوش از شرم رنگش پرید و هوش و فکرش هم دچار مشکل شد.
هوش مصنوعی: دلش از فکر کردن به مسائل مختلف خسته و ناراحت شده است و برایش خجالتآور شده که با این اندیشهها مواجه باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که شخصی با شجاعت و دلیری، با یک پهلوان نبرد میکند و در این مبارزه، نام و افتخار خود را زیر پرچم جدی و به یاد ماندنی از خود به جا میگذارد.
هوش مصنوعی: او میگفت اگر من جواب دهم، آن مرد خشمگین چه خواهد گفت؟
هوش مصنوعی: او که دارای چهرهای زیبا و دلکش بود، به هیچوجه نمیتوانست با یک پهلوان مبارزه کند، زیرا قدرت او بیشتر از توان او بود.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که فردی که بهزور و با قدرتی شیطانی تحت فشار قرار دارد، در تلاش است تا بر امنیت و آرامش خود بیافزاید. او با وجود مشکلات و تهدیدات، میکوشد تا خود را در برابر خطرها محافظت کند و به نوعی از آسیبها در امان بماند.
هوش مصنوعی: یکی دیگر از افرادی که به آن جمع میخواست بیاید، دلش از شرم پر بود، اما به خاطر این که ایرانیان شور و شوقی داشتند، نتوانست خود را همراهی کند.
هوش مصنوعی: فرستاده را گفت برو و برگرد، به او بگو که تو حجت را نداشتی و حق را ندادی.
هوش مصنوعی: اگر امروز در کنارم بودی، به راحتی میتوانستم با تو گپی بزنم.
هوش مصنوعی: اکنون صبح است، اگر دیر کنم، نگران من باش و اگر دیر شدم، خشمگین نشو.
هوش مصنوعی: فرستاده با جواب برگشت و گفت که تمام آن حرفها بیفایده و بیمعنی بودهاند.
هوش مصنوعی: دل قارن از شنیدن پاسخ شاه چین پر از شادی شد و او را ستایش کرد.
هوش مصنوعی: او به خاطر شادی و خوشحالیاش تمام شب را نمیخوابید و در ذهنش همیشه به فکر و اندیشه بود.
هوش مصنوعی: آیا زمان آن نرسیده که این انسان بدسرشت به خاطر اعمال نادرستش دچار عذاب و اعمال شاق گردد؟
هوش مصنوعی: زمانی که ظلم و ستم از سوی حاکم زیاد شود، آن حاکم قدرت کنترل اوضاع را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی که ظلم و ستم کرده است، از دنیا نمیرود؛ مگر اینکه دانههای ظلمش را در این دنیا کاشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.