چو از قلب، قارن بدید آن شکست
یکی اسب آسوده را برنشست
به قلب سپه برزد و حمله برد
سواری به هر زخم بشکست خرد
پذیره شدش کوش با لشکری
که خود لشکری بود از آن هر سری
یکایک سواران و ترکان چین
هم از پیش قارن شدندی کمین
تکان را همی هر گهی تاختی
روانش به زخمی بپرداختی
چنین تا ز ترکان فراوان سران
بکشت آن نبرده به زخم گران
وزان جای با گرز کوش سترگ
در ایرانیان اوفتاده چو گرگ
رمان لشکر از پیش او چون رمه
کجا گرگ بیند به روز دمه
دو لشکر ز ترکان چنان شد دژم
که گردون تو گفتی ببارید غم
چو شد زرد رنگِ رخ آفتاب
زمین را ز خون خوردن آمد شتاب
بهم باز خوردند دو رزمساز
یکی قارن و کوش گردنفراز
برآویختند آن دو جنگی بهم
شده خشک کام و شده تیز دم
سپهدار قارن چون بشناختش
چو آتش همی گرد بر تاختش
مر او را ندانست دارای چین
چو دید آن دلیری و مردی و کین
به دل گفت مانا که این قارن است
که گاه ستیزه کُه آهن است
برآویخت با او به تیغ و سنان
یکی بر سر و گاه بر بر زنان
چو قارن بدید آن دلیری ز کوش
شگفت آمدش زآن سواری و جوش
هم اندر زمان کوش چون پیل مست
درآمد یکی سفته زوبین به دست
بزد، پهلوان داشت پیشش سپر
نیامد بجز بر سپر کارگر
سپهدار زوبین بیرون کشید
بزد، سینه ی باره در خون کشید
به راه جگرش اندر آمد به ران
ز دست دلاور برون شد عنان
بیفتاد ز اسب اندر آمد به سر
بجَست از زمین شاه پرخاشخر
پیاده چنان پیش قارن دوید
که گفتی زمین را بخواهد درید
برآویخت با او پیاده بهم
خروشان و جوشان چو شیر دژم
سواران چین همچو آذرگشسب
رسیدند پیشش کشیدند اسب
شتابان به اسب اندر آورد پای
برآشفت آن شیر مردم ربای
بزد ران و مانند پرّنده باز
بر قارن آمد برآویخت باز
چو دید آن ستیزه ز دارای چین
بدو گفت گم بادی از پُشت زین
به گیتی ندیدم چو تو شوخ مرد
چو بازی نمایدت دشت نبرد
نزیبد تو را شهریاری و گاه
نه فرمان و گنج و نگین و کلاه
فریدون فرّخ سزاوارتر
که او چون سروش است و تو دیو نور
بگفت این و بر وی چنان حمله کرد
که بر روی گیتی برافشاند گرد
دلیران ایران پسِ پشت اوی
خروشان ز ترکان نهادند روی
بیکباره از بن بکندندشان
به لشکرگه اندر فگندندشان
چو نیرو گرفتند ایرانیان
برون شد سپاه تبت زآن میان
گریزان بگشتند از آن رستخیز
که پیروزی است ار بدانی گریز
شب آمد سپهدار پیروز و شاد
ز یزدان پیروزگر کرد یاد
به لشکرگه آمد به خوردن نشست
ز پیروزی و باده گشتند مست
فزون کشته بود اندر آن کارزار
ز چینی و مکرانیان سی هزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، قارن یکی از جنگجویان ایرانی، پس از دیدن شکست در صفوف دشمن، سوار بر اسبش شده و به سپاه ترکها حمله میکند. او با شجاعت به جنگ در میآید و با هر ضربهای تعدادی از سربازان ترک را از پای درمیآورد. در این بین، کوش که یکی از سواران شجاع ترک است، به قارن میخورد و دو نبردجوی موفق به رویارویی میشوند. نبردشان به شدت ادامه مییابد و کوش ضربهای به شکم قارن میزند که او را از اسب به زمین میاندازد. اما قارن به سرعت از زمین بلند میشود و با قهرمانان دیگر ایرانی به نبرد ادامه میدهد. در پایان، ایرانیها بر ترکها پیروز میشوند و سپاه چین فرار میکند. قارن و دیگر دلیران ایرانی پس از پیروزی در جشن و شادی به سر میبرند و یزدان را برای پیروزیشان شکر میگویند.
هوش مصنوعی: وقتی از دل، صدایی شنید، آن شخص دید که یکی از اسبهای آرام به سرعت بلند میشود.
هوش مصنوعی: سواری به قلب سپاه حمله کرد و با هر ضربهای که به دشمن میزد، قدرت و عقل آنها را میشکست.
هوش مصنوعی: او به استقبال شخصی رفت که با خود گروهی داشت و آن گروه نیز به اندازهای نیرومند بود که هر یک از آنها مانند یک لشکر کامل به نظر میرسیدند.
هوش مصنوعی: سواران و ترکهای چین همگی به صورت جداگانه در کمین نشستهاند و به سمت قارن حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: هر بار که به کاروانی میرفتید، با زخمها و مشکلاتی که بر دوش داشتید، به مبارزه میپرداختید و خود را به جلو میرانیدید.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از جنگی است که در آن سران و فرماندهان زیادی از طرف ترکان کشته شدند و این کشته شدن به دلیل زخمهای عمیق و سختی است که تحمل کردهاند. در واقع، نشاندهنده شدت و فاجعه جنگ و تأثیر آن بر فرماندهان است.
هوش مصنوعی: در آنجا با زور و قدرت به سراغ ایرانیان آمده و مانند گرگ در میان آنها افتاده است.
هوش مصنوعی: لشکر دشمن مانند یک گروه گوسفند است که اگر گرگ در روز به آنها نگاه کند، نمیتواند آنها را ببیند.
هوش مصنوعی: دو لشکر از ترکان به قدری ناراحت و غمگین شدند که انگار آسمان نیز به همراه آنها غمگین شده و میخواست باران ببارد.
هوش مصنوعی: زمانی که رنگ چهره آفتاب به زردی میگراید، زمین به شتاب به سوی خونریزی میرود.
هوش مصنوعی: دو جنگجو به یکدیگر برخورد کردند؛ یکی از آنها قارن بود و دیگری کوش، که به خاطر قامت بلندش شناخته میشد.
هوش مصنوعی: دو نیروی متضاد به شدت با یکدیگر درگیر شدند، خشکی در زبان و تیزی در نیت.
هوش مصنوعی: سپهدار قارن، وقتی او را شناخت، مانند آتش به سویش حملهور شد.
هوش مصنوعی: او را به عنوان فردی با چهرهای مغرور نشناخت، وقتی دلیری، مردانگی و انتقامجوییاش را دید.
هوش مصنوعی: دل به خود گفت که این قهرمان، مانند کوهی است که در برابر ناملایمات استقامت میکند و هرگز از مبارزه نمیترسد.
هوش مصنوعی: او با سلاح و شمشیر به مبارزه پرداخت و گاهی بر سر دشمن و گاهی بر بدن او حمله میکرد.
هوش مصنوعی: وقتی قارن آن دلیر را دید که به طور شگفتآوری از اسب و شور و شوقش نمایان بود، تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: در زمان جنگ و نبرد، همانند یک فیل نیرومند در حال تلاش و تلاش کردن، فردی با نیزهای در دست به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: پهلوان شمشیر را به سمت خود آورد و سپر خود را نیاورده بود، جز بر روی سپر کارگر.
هوش مصنوعی: سپهدار با زوبینی که در دست داشت، به سمت دشمن حمله کرد و سینهی او را در خون غلتاند.
هوش مصنوعی: در مسیر سختی که جگرش را میسوزاند، اسبش از دست دلیرش رها شد و سرکش شد.
هوش مصنوعی: از اسب به زمین افتاد و به سرعت برخاست، شاه پرخاشگر در حال غُر زدن بود.
هوش مصنوعی: پیاده به قدری تند و سریع دوید که به نظر میرسید میخواهد زمین را بشکافد.
هوش مصنوعی: با او بهصورت سواره و پیاده به شدت درگیر شده و مانند شیری خشمگین و نگران، به هم حملهور شدند.
هوش مصنوعی: سواریهای چینی مانند آذرگشسب به نزد او رسیدند و اسب را به سمت او کشیدند.
هوش مصنوعی: سوار بر اسب، به سرعت به جلو رفت و آن شیر را که مردان را به خود میکشید، خشمگین کرد.
هوش مصنوعی: سوار بر اسب با سرعت به جلو دوید و مانند پرندهای، دوباره به قله کوه رسید و بر آنجا فرود آمد.
هوش مصنوعی: وقتی آن جنگجو مرز چین را دید، به او گفت: "بادی را از پشت زین بران."
هوش مصنوعی: در دنیا کسی مثل تو را ندیدم که اینقدر بازیگوش باشد و مانند یک بازیگر در میدان نبرد ظاهر شود.
هوش مصنوعی: شایسته تو حکومت و فرمانروایی نیست، بلکه گاهی نه تنها مقام و ثروت و جواهرات، بلکه حتی تاج و تخت هم به تو نمیآید.
هوش مصنوعی: فریدون، چون فرشتهای درخشان و شایستهتر است، در حالی که تو مانند دیو نور به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و سپس به او حمله کرد بهگونهای که گرد و غباری بر روی زمین پخش کرد.
هوش مصنوعی: دلیران ایران بهدنبال او، با قدرت و شجاعت، روی به سوی ترکان نشان دادند.
هوش مصنوعی: ناگهان آنها را از ریشه قطع کردند و در میان لشکر به دور انداختند.
هوش مصنوعی: وقتی که ایرانیان قدرت و نیرو پیدا کردند، سپاه تبت از میان آنها خارج شد.
هوش مصنوعی: آنها از آن واقعه بزرگ و ترسناک فرار کردند، زیرا میدانستند که پیروزی واقعی در آگاهی و شناخت است.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و فرمانده پیروزمند و خوشحال، از پروردگار پیروزی یاد کرد.
هوش مصنوعی: به میدان جنگ آمد و بعد از پیروزی برای نوشیدن و شادی نشستهاند و مست شدهاند.
هوش مصنوعی: در آن نبرد، تعداد کشتهها به اندازهای زیاد بود که به سی هزار نفر از چینیها و مکرانیها میرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.