وز آن جا سوی شهر خمدان کشید
همی برتر از خویشتن کس ندید
یکی شیر دل مرد را پیش خواند
ز کار فریدون فراوان بخواند
به درگاه او رفت بایدت، گفت
یکی بر رسیدن ز راز نهفت
سپاهش بدیدن که چند است و چون
هم از دیدنِ خود، هم از رهنمون
ببین تا فریدون چه دارد به دل
چه کرده ست با آن سپاه خجل
اگر سوی ما دارد آهنگ شاه
تو آهنگ ما کن نهانی به راه
بدادش ز دیبا و دینار چند
فرستاده شد بر ستور نوند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصی از شهری به نام خمدان به سمت شهری دیگر میرود و هیچکس را برتر از خود نمیبیند. او یک مرد شجاع را احضار میکند تا از کارهای فریدون بگوید. این مرد به درگاه فریدون میرود و باید مسائل پنهان را بررسی کند. او سپاه فریدون را میبیند و در مورد نیتهای او و وضعیت سپاه صحبت میکند. اگر فریدون قصد حمله به آنجا را داشته باشد، او هم باید به مخفیانه به آنجا برود. در نهایت، به او هدایایی از دیبا و دینار میدهد و او به عنوان فرستاده به سوی فریدون میرود.
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی شهر خمدان حرکت کرد و هیچکس را بالاتر از خود نمیدید.
هوش مصنوعی: مردی دلیر را نزد خود خواند و از کارهای فریدون بسیار سخن گفت.
هوش مصنوعی: باید به درگاه او بروی و از اسراری که پنهان ماندهاند، بگویی.
هوش مصنوعی: سربازانشان را به تماشا میکشند تا ببینند چه تعدادند و چگونهاند و همچنین از نگاهی که به خودشان دارند و راهنماییهایی که میگیرند.
هوش مصنوعی: ببین چه احساسی در دل فریدون وجود دارد و با آن سپاه شرمنده چه کرده است.
هوش مصنوعی: اگر شاه تو به سمت ما بیاید، تو هم به آرامی و به طور پنهانی به این راه بپیوند.
هوش مصنوعی: چندین پارچه از ابریشم و مقداری سکه طلا به او داده شد و بر اسبی سوار شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.