یکی پاسخ نامه فرمود و گفت
که با مغز مردم خرد باد جفت
سخنهای بیهوده گفتن چنین
ز راه خرد نیست و آیین و دین
نه با داد و با راستی در خورَد
نه بپسندد آن کس که دارد خرد
ز شاه تو این نامه ی بینوا
ز روی خرد هم نباشد روا
تو را پایه پیدا بود در جهان
که چند است نزد کهان و مهان
فریدون اگر شاه ما را ببست
مرا کمتر آرد همانا بدست
بجای تو گر خود فریدون بُدی
به یزدان که کارش دگرگون بدی
اگر سالیان رنج دیدی و رزم
تهی داشتی دیده از خواب و بزم
به یزدان اگر دسترس یافتی
به فرجام هم زود برتافتی
اگر تو بیایی، خود آید پدید
که از کوش کین چون توانی کشید
دل شاه را از تو بریان کنم
سپاه تو را بر تو گریان کنم
نویسنده را نامه چون مهر کرد
فرستاده را داد واجب کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.