از ایشان دژک گشت سالار کوه
فرع را بخواند از میان گروه
بدو گفت کز بیوفا آتبین
بزودی چه پیش آمدستم، ببین
همی تا ز پیوند بی رنگ بود
همی آتبین هم فرارنگ بود
ز دو خر پیاده بماندم کنون
تو بودی بدین کارها رهنمون
فرع رفت و از باربان بارخواست
ز شاه آتبین نیز دیدار خواست
چو در پیش او رفت و کرد آفرین
بدو گفت کای شهریار زمین
ز تو شاه طیهور رنجو ماند
که از دیدن چهر تو دور ماند
همانا برآمد چهل روز بیش
که تو شهریارا، نرفتیش پیش
چه رنج آید ای شاه، اگر هر دو روز
ببینی تو آن شاخ گیتی فروز
نه هر کس به گلبرگ دارد امید
بیندازد از دست بوینده بید
تو را گر خوش آید به دل دست بند
ز خانه بمانی نباشد پسند
جهان آفرین آن که جان آفرید
شب و روز از این سان جهان آفرید
که باشی همه روز با جام و نام
شب اندر شبستان شوی شادکام
مرا گفت شاه آتبین را بگوی
که یکباره از ما جدایی مجوی
فرارنگ اگر خود نبودی رواست
که دوری ز چهر تو از وی بهاست
خجل شد ز پیغام شاه، آتبین
به کاخ اندر آمد رخان پر ز چین
فرارنگ را بازگفت این سخُن
که طیهور بر ما چه افگند بن
فرارنگ گفت ای سرافراز شاه
تو آزار شاه از بنه خود مخواه
دل او نگه دار و ما خوارتر
به دیدار تو، شه سزاوارتر
همی باش با او همه روزگار
به میدان و چوگان و بزم و شکار
شب اندر به شادی سوی ما خرام
ز روز و ز شب بهره بردارد و کام
بدو آتبین گفت کای ماهچهر
دل سیر گشته ست گویی ز مهر
که از ما جدایی گزینی همی
نخواهی تو ما را که بینی همی
چنین داد پاسخ که آن دل مباد
که از دیدن روی تو نیست شاد
مه آن دیده بیناد گیتی بنیز
که دیدار تو نیست او را عزیز
ولیکن تو دانایی و پرخرد
ز تو کار وارون کی اندر خورد
بزرگان چه گویند بر انجمن
همه بازگردد نکوهش به من
که با دانش و رای شاه آتبین
هوا کرد بر شاه و بر ما گزین
خردمند باید که بیند ز پیش
زبان کسان باز دارد ز خویش
بدانست کاو راست گوید همی
جز از نام نیکی نجوید همی
چو روز آمد، آمد به نزدیک شاه
همی پوزش آراست پیش سپاه
گنهکار چون پوزش آرد پدید
اگرچه دروغ آن بباید شنید
و گر نشنوی بد فزونتر کند
تو را کار کینه زبونتر کند
کند آشکارا نهان دشمنی
ز دشمن که یابد به جان ایمنی
همه روزه با نای و با چنگ بود
چو شب گشت پیش فرارنگ بود
وز آن پس برآن بر نهادند کار
گهی بزم و گه گوی و گاهی شکار
گهی پیش طیهور فرخنده نام
گهی پیش شاه آتبین شادکام
فراوان براین سالیان برکشید
که روزی ز گردون گرانی ندید
چو ضحاک را سال هشتاد ماند
گذر کرد شاهیش و بیداد ماند
شد این پادشاهیش نهصد فزون
سرآمد همه جادوی و فسون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، سالار کوه به نام دژک، به آتابین پیغام میدهد که از جدایی و بیوفایی گلایه دارد. دژک به آتابین میگوید که بهتر است هر دو روز همدیگر را ببینند تا از جدایی رنج نبینند. آتابین بعد از شنیدن این پیغام خجل میشود و به فرارنگ، همسرش، میگوید که این جدایی موجب ناراحتی است. فرارنگ از سنگینی دل آتابین آگاه میشود و به او توصیه میکند که با آتابین صمیمی باشد و نکوهشها را به خود نگیرد.
چندین روز و شب برای آتابین و فرارنگ با خوشی سپری میشود و آنها به بزم و شکار میپردازند. در نهایت، آتابین به نزد شاه طیهور میرود و عذرخواهی میکند، چرا که میداند که باید با نیکی و خرد برخورد کند تا کینه و دشمنی بین آنها کمتر شود. داستان به ناپایداری پادشاهی ضحاک اشاره میکند و از مشکلات و بیدادگریهای او یاد میکند. در انتها، پادشاهی آتابین به شکلی مثبت و بدون فریب ادامه مییابد.
هوش مصنوعی: سالار کوه به فرع (پسر) خود از میان گروه اشاره کرد و او را به جلو فراخواند.
هوش مصنوعی: به او گفت که به خاطر بیوفایی، به زودی چه خطری برایم پیش میآید، آن را ببین.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ارتباطها بدون رنگ و حالتی خاص باشند، آتش و رنگ نیز بیثمر و بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: از دو الاغ پیاده ماندهام، اکنون تو هستی که در این کارها مرا راهنمایی میکنی.
هوش مصنوعی: فرع از باربان جدا شد و از شاه آتشین درخواست ملاقات کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که به حضور او رسید و به او تبریک گفت، خطاب به او گفت: ای پادشاه زمین.
هوش مصنوعی: از تو، پرندهٔ آزاد و شاداب، رنج کشیدم چون از دیدن چهرهٔ تو دور ماندم.
هوش مصنوعی: چهل روز است که تو سلطانی و هنوز بر جای خود ایستادهای.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چه دردسری است اگر هر دو روز یکبار آن درخت نورانی دنیا را ببینی؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و عطر گل توجه دارد، نمیتواند به سادگی به آن شادی دست یابد. این عمل نیازمند تلاشی بیشتر و درک عمیقتری است.
هوش مصنوعی: اگر تو از دل خوشنود هستی که در قید و بند باشی، بهتر است که در خانه بمانی، زیرا این حالت مورد پسند نیست.
هوش مصنوعی: خالق جهانی که جان را آفرید، شب و روز را به همین ترتیب خلق کرد.
هوش مصنوعی: اگر تو هر روز با شراب و به یاد نام محبوب باشی، در شبها به خوشی و شادمانی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: شاه آتَبین به من گفت که به او بگو هرگز از ما جدا نشود و همیشه در کنار ما بماند.
هوش مصنوعی: اگر رنگ تو نبود، دوری از چهرهات اشکالی ندارد، چون در واقع ارزش و بهای آن دوری به خاطر خود توست.
هوش مصنوعی: آتبین که از پیام پادشاه شرمنده شده بود، به درون کاخ رفت و چهرهاش پر از چین و چروک بود.
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این مطلب میپردازد که پرندگان در مورد ما چه احساساتی دارند و چه چیزی را در دل میگویند. به نوعی نشان میدهد که شاید پرندگان نهایتاً نظرات و احساسات خود را درباره ما بیان میکنند.
هوش مصنوعی: فرارنگ گفت: ای پادشاه والا، از بیدردی و ستمگری به هیچکس نباید همیشه پناه برد.
هوش مصنوعی: دل او را نگهدار و ما در دیدار تو نسبت به او کوچکتر به نظر میرسیم، تو سزاوارتر از ما هستی.
هوش مصنوعی: همیشه با او از زندگی لذت ببر، به سرگرمیهایی مثل میدانداری، چوگانبازی، میهمانی و شکار بپرداز.
هوش مصنوعی: در شب به شادی به سوی ما بیا، که از روز و شب لذت و بهرهای خواهیم برد و کام دل خواهیم جست.
هوش مصنوعی: به او که دارای چهرهای زیباست گفت: ای ماه روشن، دل من از عشق سیر شده است، گویی که دیگر از مهر و محبت سیراب شدهام.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از ما دوری کنی، هرگز نمیتوانی ما را فراموش کنی و از یاد ببری.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که دل نباشد که از دیدن چهره تو شاد نگردد.
هوش مصنوعی: ماه، که بیننده زیباییهای دنیا است، حالا به خاطر دیدار تو برایش مهم نیست و ارزش شما را نمیداند.
هوش مصنوعی: اما تو انسان دانا و خردمندی هستی، پس چگونه ممکن است کاری برعکس از تو سر بزند؟
هوش مصنوعی: بزرگان در جمع چه میگویند، اما در نهایت تمام سرزنشها به خودم برمیگردد.
هوش مصنوعی: با دانش و تدبیر شاه آتشین، او اوضاع را بر خود و بر ما تغییر داد و انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: انسان عاقل و دانا باید قبل از صحبت کردن به حرفهای دیگران توجه کند و زبان خود را کنترل کند تا از دلسردی و آسیب دیدگی دیگران جلوگیری شود.
هوش مصنوعی: او میداند که شخص راستگو تنها به دنبال نام نیک نیست و از آن فراتر میرود.
هوش مصنوعی: وقتی روز شد، او به نزد شاه رفت و به احترام و دلجویی از سپاه، آمادگی خود را برای عذرخواهی نشان داد.
هوش مصنوعی: هرگاه گناهکاری عذرخواهی کند، حتی اگر دروغ هم بگوید، باید به او گوش داد و عذرش را پذیرفت.
هوش مصنوعی: اگر نشنوی و کاری نکنی، حس بدی که در دل داری بیشتر میشود و کینهات را عمیقتر میکند.
هوش مصنوعی: دشمنی که در دلش کینه وجود دارد، در ظاهر خود را پنهان میکند تا از کسی آسیبی نبیند و در امان بماند.
هوش مصنوعی: هر روز با نی و چنگ موسیقی مینواختند، اما وقتی شب فرا میرسید، همه چیز تغییر میکرد و رنگ دیگری به خود میگرفت.
هوش مصنوعی: پس از آن، به راهی دیگر رفتند و گاهی به جشن و سرور میپرداختند، گاهی به بازی و در وقتهایی هم به شکار میرفتند.
هوش مصنوعی: گاهی در پیش طیهور، که نامی خوش و فرخنده دارد، و گاهی در حضور شاه آتبین، که خوشحال و شاداب است، قرار میگیریم.
هوش مصنوعی: در طول سالها اتفاقات زیادی افتاده که سرانجام روزی نرسیده که از فشار و سختیهای زندگی احساس ناراحتی کنیم.
هوش مصنوعی: به هنگام گذشت هشتاد سال از عمر ضحاک، زندگیاش همچنان با ظلم و ستم ادامه داشت.
هوش مصنوعی: این پادشاهی نهصد سال ادامه داشت و همهٔ جادو و سحر را پشت سر گذاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.