طبیعت گر شَگَرفی ها نَماید
شِگفتی بر شگفتی ها فزاید
گهی بینی که اندر گُلخَنی زشت
که هست آکنده از خار و خس و خشت
یکی لاله دمیده سرخ و دلکش
که دیده گردد از دیدار آن خوش
گهی در وادی پر خار و پر سنگ
به خار و سنگ حامِل چند فرسنگ
بیابی اتفاقا چشمهٔی خُرد
که جان باید از او چون تشنه ای خورد
گهی بالای کوهی صعب و بی آب
در آن از رُستنی ها جمله نایاب
درختی سایه گستر رُسته بینی
رَسی در سایه اش راحت نشینی
صنیع الدوله هم در دوره ما
یکی بود از شگفتی هایِ دُنیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.