چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور
چگونه یارد بستن کمر به حفظِ ثُغور
چو شه که جانِ جهانست رنجِ خویش گُزید
دگر نگردد جانِ جهانیان رنجور
اگر نباشد رایِ بلندِ شه معمار
سرایِ دولت و ملّت کجا شود معمور
هر آن که گوش به طنبور داد در گهِ بزم
به گاهِ رزم خورَد گوشمال چون طَنبور
مخور فشردۀ انگور گر نخواهی گشت
همی فشرده به چرخُشتِ فتنه چون انگور
بخارِ خونِ عدو آرَدَش به مغز خُمار
هر آن که مغزش از خونِ رز بُوَد مخمور
بزرگ مرد بُوَد آن که فرِّ دانش و داد
کند ز جبهۀ او همچو آفتاب ظهور
نه مور باش نه مارِ گزنده لیکِن باش
به گاهِ خشم چو ما رو به گاهِ حلم چو مور
نه نورِ محض همی شونه نارِ صرف و بباش
به گاهِ سوزش چون نار و گاهِ سازش نور
اگر همی نبُوَد مهر و قهر سلطان را
به دوستانِ سعید و به دشمنانِ شرور
نه دوستان را مانَد به دل امید ز شاه
نه دشمنان را بیمی به ترکِ فِسق و فُجور
اگر نه شاهِ جهان روز و شب ببیند رنج
ز رنج گردد روزِ جهان شبِ دیجور
چنان که شاه مظفّر به یک دو مه زین پیش
کشید رنجِ سفر ، کرد طی منازلِ دور
به فصلِ دی که ز سرما فَسُرده گشت چو یخ
هر آن چه بد به جِبال و هر آنچه بد به بُحور
زمین چو پرِّ حَواصِل شد از شگرفیِ برف
رسید زاغ و زغن را زمانِ عیش و سرور
بِمُرد گلشن و کافور ریخت ابر از برف
که ناگزیر بریزند مرده را کافور
نسیمِ صبح مؤثر به جان و دل چو نانک
به هَجر دیده ولی آهِ عاشقی مهجور
نمود روی به تبریز شه مظفّرِدین
به فرّ و شوکت و اِجلال با نشاط و سرور
نسیمِ صبح به خَلقِ جهان بشارت دارد
که باز آمد از راه موکبِ منصور
به کارِ مُلک هر آنچه این مَلِک نماید سعی
بود برِ مَلِکُ المُلک سعیِ او مشکور
بود به مُلک مر او را مِهین امیری یار
که مُلک را به کفِ اوست رتق و فتقِ امور
مهین امیری بوزرجمهر رای و صلاح
که خلق گشته برایِ مصالحِ جمهور
امیدگاهِ امیران مِهین امیرنظام
که خاک در گه او هست کُحلِ دیدۀ حور
سَمومِ قهرش سَمُّ یَذُوُقُه الکُفّار
نسیمِ مهرش عَین مِزاجُها کافُور
هر آن شهی که مر او را چنُو امیر بُوَد
مشیر و یارو ظهیر و مُصاحِب و دستور
شگفت نیست اگر باج گیرد از قیصر
عجب نباشد اگر تاج گیرد از فغفور
همیشه تا ز سِنین و شهور نام بُوَد
به کام باد ولی عهد را سِنین و شُهور
به زیر سایۀ او فر خجسته صدرِ اجلّ
امید گاهِ امیران خدایگانِ صدور
زِیَد به دولت و عزّت چه در سفر چه حَضَر
به زیرِ ظِلِّ ولی عهد تا به یومِ نُشُور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی
چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور
دلم همی نشود بر فراق یار صبور
همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور
اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل
ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور
ز کام و آرزوی خویش گم شدهست دلم
[...]
گل شکفته نماند مگر بصورت حور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد
نگار من به لهاورد و من به نیشابور
ره دراز و غریبی و فرقت جانان
[...]
جهان سرای غرورست، نی سرای سرور
طمع مدار سرور اندرین سرای غرور
بعاقبت بحسام هوان شود مجروح
دلی که او بحطام جهان شود مسرور
فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.