گنجور

 
اقبال لاهوری

هوای خانه و منزل ندارم

سر راهم غریب هر دیارم

سحر می گفت خاکستر صبا را

«فسرد از باد این صحرا شرارم

گذر نرمک ، پریشانم مگردان

ز سوز کاروانی یادگارم»

ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت

که من هم خاکم و در رهگذارم

بگوش من رسید از دل سرودی

که جوی روزگار از چشمه سارم

ازل تاب و تب پیشنیهٔ من

ابد از ذوق و شوق انتظارم

میندیش از کف خاکی میندیش

بجان تو که من پایان ندارم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
باباطاهر

مو که چون اشتران قانع به خارم

جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار

هنوز از روی مالک شرمسارم

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عراقی

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم

کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه