بصدای درمندی بنوای دلپذیری
خم زندگی گشادم بجهان تشنه میری
تو بروی بینوائی در آن جهان گشادی
که هنوز آرزویش ندمیده در ضمیری
ز نگاه سرمه سائی بدل و جگر رسیدی
چه نگاه سرمه سائی دو نشانه زد به تیری
به نگاه نارسایم چه بهار جلوه دادی
که بباغ و راغ نالم چو تذرو نو صفیری
چه عجب اگر دو سلطان بولایتی نگنجند
عجب اینکه می نگنجد بدو عالمی فقیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به نظاره جوانان که کسی نیافت سیری
من پیر بس حریصم چه بلاست حرص و پیری
چکنم که چون تو یوسف نتوان خرید وصلت
نه بنقد سربلندی نه بمایه فقیری
چو سر وفا نداری مفکن بدام خویشم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.