مشرقی باده چشیده است ز مینای فرنگ
عجبی نیست اگر توبهٔ دیرینه شکست
فکر نوزادهٔ او شیوهٔ تدبیر آموخت
جوش زد خون به رگ بندهٔ تقدیر پرست
ساقیا تنگ دل از شورش مستان نشوی
خود تو انصاف بده اینهمه هنگامه که بست؟
«بوی گل خود به چمن راه نما شد ز نخست
ورنه بلبل چه خبر داشت که گلزاری هست»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق زندگی است. شاعر به تأثیرات عشق و زیباییها اشاره میکند و از شکستن توبه و رهایی از محدودیتها سخن میگوید. همچنین به نقش ساقی و شور و شوق مستان در ایجاد هیجان و جنبش اجتماعی اشاره میشود. در نهایت، شاعر به زیباییهای طبیعت و آگاهی از آنها میپردازد، که ممکن است از آغاز وجود داشته باشد بدون اینکه بلبل (نماد عشق) از آن آگاه باشد.
هوش مصنوعی: درخشانترین و خوشمزهترین شراب از سرزمینهای غربی به مشرق رسیده است. بنابراین، تعجبی ندارد اگر کسی که مدتها توبه کرده، دوباره به گناه بازگردد.
هوش مصنوعی: او به تفکر و اندیشههای تازهای که دارد، شیوههای جدیدی برای مدیریت و تدبیر آموخت. احساسات و شور و شوقی در او به وجود آمد که به نوعی به سرنوشت و تقدیرش وابسته است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دل تنگ را از هیجان و شور مستان آرام نکن. خودت قضاوت کن، آیا این همه سر و صدا و جشن و شادمانی را میتوان نادیده گرفت؟
هوش مصنوعی: عطر و بوی گل، از همان ابتدا راه خود را به چمن نشان داد. در غیر این صورت، بلبل چگونه میتوانست از وجود گلها در باغ باخبر شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.