گنجور

 
اقبال لاهوری

بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است

عروس لاله سراپا کرشمه و ناز است

نوا ز پردهٔ غیب است ای مقام شناس

نه از گلوی غزل خوان نه از رگ ساز است

کسی که زخمه رساند به تار ساز حیات

ز من بگیر که آن بنده محرمراز است

مرا ز پردگیان جهان خبر دادند

ولی زبان نگشایم که چرخ کج باز است

سخن درشت مگو در طریق یاری کوش

که صحبت من و تو در جهان خدا ساز است

کجاست منزل این خاکدان تیره نهاد

که هر چه هست چو ریگ روان به پرواز است

تنم گلی ز خیابان جنت کشمیر

دل از حریم حجاز و نوا ز شیراز است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وحشی بافقی

خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است

سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است

که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟

که قفل تافته افتاده است و در باز است

به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای

[...]

بیدل دهلوی

نسیم‌گل به خموشی ترانه‌پرداز است

که موج رنگ‌گل این چمن رگ ساز است

چگونه بلبل ما بال عیش بگشاید

که سایهٔ‌گل این باغ چنگل باز است

کجا رویم‌ که سرمنزلی به دست آریم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
آذر بیگدلی

ز خود روم، چو پرو بال هستیم باز است

که تنگنای دو عالم چه جای پرواز است؟!

بانتظار تو خود کرده ام، چنانکه ز راه

رسیده ای و همان چشم حسرتم باز است

بکوی او همه شب تا بروز مینالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه