گنجور

 
حسین خوارزمی

چو اهل دل بطواف تو عزم ره سازند

براق عشق ز میدان جان برون تازند

چو بر بساط نشینند پاکبازانت

بضربه ای دو جهان را تمام دربازند

ببوی چون تو گلی بلبلان چو سرمستند

بسوی گلشن جنت نظر نیندازند

ملک بغاشیه داری خویش نپسندند

چو بر فلک علم عشق تو برافرازند

حذر ز آتش دوزخ نباشد ایشانرا

که سال‌هاست که با سوز عشق می‌سازند

ز شاهی دو جهان چون حسین آزادند

ولی به بندگی درگه تو می‌نازند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

چه نیکبخت کسانی که اهل شیرازند

که زیر بال همای بلندپروازند

به روزگار همایون خسرو عادل

که گرگ و میش به توفیق او هم‌آوازند

مظفرالدین سلجوقشاه کز عدلش

[...]

صائب تبریزی

سخنوران که درین بوستان نوا سازند

کباب یکدگر از شعله های آوازند

مبین به چشم حقارت شکسته بالان را

که در گرفتن عبرت هزار شهبازند

چگونه کاسه پرزهر مرگ را نوشند

[...]

آشفتهٔ شیرازی

بتان که دشمن دین از کرشمه و نازند

بسحر و غمزه چو ترکان خانه پردازند

بمعجزات کلیم ارچه سحر شد باطل

بساحران تو نازم که صاحب اعجازند

مکن ملامت از آن لب شکرپرستان را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه