بر روی دل افروزت هر کو نظر اندازد
چون شمعش اگر سوزی با سوز درون سازد
با هر که ز طنازی یک لحظه بپردازی
بیکار ز خویش آید با عقل نپردازد
این دولت آن عاشق کز روی سرافرازی
جان بر رخت افشاند سر در قدمت بازد
چون داغ غلامانت مه بر رخ خود دارد
با روی تو از خوبی اکنون مه نو نازد
ای جان اگرت سوزد چون عود مکن ناله
تا در بر خود گیرد چون چنگ که بنوازد
معراجت اگر باید بر دلدل دل بنشین
کز فرش بیک حمله تا عرش همی تازد
عاشق بود آن صادق کو همچو حسین ای جان
هر دم ز غم کهنه شادی نو آغازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشق چو منی باید میسوزد و میسازد
ور نی مثل کودک تا کعب همیبازد
مه رو چو تویی باید ای ماه غلام تو
تا بر همه مه رویان میچربد و مینازد
عاشق چو منی باید کز مستی و بیخویشی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.