گنجور

 
حسین خوارزمی

ترک من بار دیگر راه جفا پیش گرفت

بی گنه ترک من خسته درویش گرفت

دلش از صحبت اصحاب که نیک اندیشید

بحکایات حسودان بداندیش گرفت

من دلسوخته ترکش نکنم گرچه کنون

بی گنه ترک من آن ترک جفا کیش گرفت

مرگ خود میطلبم روز و شب از حق بدعا

زانکه بی او دلم از زندگی خویش گرفت

آن پریچهره ندانم چه شنیده ز حسین

که نظر از من بیچاره درویش گرفت

 
 
 
خیالی بخارایی

گریهٔ خون سرِ ره بر منِ درویش گرفت

عاقبت اشک طریق عجبی پیش گرفت

تا چرا نیش غمت تیز گذشت از جگرم

جگر ریش مرا هست توان بیش گرفت

با غم و درد دل و جان چو مدارا کردند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه