گنجور

 
حسین خوارزمی

گلی نازک ز گلزار معانی

شکفته بود بر شاخ جوانی

دریغا کانچنان گل یافت آفت

از آسیب دم سرد خزانی

دریغا در فراق روی آن گل

خزان شد نوبهار زندگانی

گل از دستم بدر رفت و نرفته است

ز پای جان من خار نهانی

تو ای آسوده دل زخمی نخورده

ز حال زار مجروحان چه دانی

کجائی ای انیس خاطر من

که مقصود دل و مطلوب جانی

تو بودی کام جانم چون برفتی

نخواهم من از این پس زندگانی

ز پا افتاده ام لطفی بفرمای

اگر دستم گرفتن میتوانی

حسین آماده کن زاد ره خویش

دو سه روزی که اینجا میهمانی

 
 
 
دقیقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی

ولیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی

کسایی

به جام اندر تو پنداری روان است

و لیکن گر روان دانی روانی

به ماهی ماند ، آبستن به مریخ

بزاید ، چون فراز لب رسانی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

شکفته شد گل از باد خزانی

تو در باد خزانی بی زیانی

همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل

چه چیزی مردمی یا بوستانی

ز بوی موی پیچان سنبلی تو

[...]

ابوالفضل بیهقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی‌

و لیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه