بیا ایکه جانرا مداوا توئی
که ما دردمند و مسیحا توئی
جهان چون تن است و تو جان جهان
که چون جان نهان و هویدا توئی
چو ظاهر بباطن بیامیختی
گهی ما تو باشیم و گه ما توئی
غلط میکنم ما و تو خود کجاست
در آنجا که ای جان تنها توئی
بزن آتش ای عشق در ما و من
که ما جمله لائیم والا توئی
بهر گوشه ای از تو صد فتنه است
که سرمایه شور و غوغا توئی
تو معشوقی ای عشق و هم عاشقی
که لیلی و مجنون شیدا توئی
ز عالم چو آیینه ای ساختی
تماشاگر و هم تماشا توئی
فزایش نخواهم من از دیگری
که روح مرا راحت افزا توئی
ز هر ذره جلوه دهی حسن خویش
که در دیده پیوسته بینا توئی
گر آشفته آید حدیث حسین
تو معذور دارش که گویا توئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تماشا مرو نک تماشا تویی
جهان و نهان و هویدا تویی
چه این جا روی و چه آن جا روی
که مقصود از این جا و آن جا تویی
به فردا میفکن فراق و وصال
[...]
دم از روح زن چون مسیحا توئی
بقا شو چو شاهین عنقا توئی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.