گنجور

 
حسین خوارزمی

باز آتشی در جان من زد عشق شورانگیز تو

نو شد جراحتهای غم از غمزه خونریز تو

ای ماه مهرآموز من دمساز عالم سوز من

جانم وفاآموز شد از جور لطف آمیز تو

هر بی نوائی کو نهد در صف عشاق تو پا

کی سر تواند تافتن از زخم تیغ تیز تو

ناموس و پرهیز مرا تاراج کرده غمزه ات

فریاد ای هشیار دل زین مست بی پرهیز تو

بر رخ کشیده پرده ها مهر از حیا پیش رخت

در خط شده مشک خطا از خط عنبر بیز تو

ای دل نهاده جان بکف در کوی جانان نه قدم

کاندر بر سلطان ما این است دست آویز تو

گر بر دل و جانت حسین درتافتی خورشید عشق

طالع شد از مغرب زمین آن شمس انجم ریز تو

 
 
 
عطار

برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو

بس خون که از دلها بریخت آن غمزهٔ خون‌ریز تو

ای زلفت از نیرنگ و فن کرده مرا بی خویشتن

شد خون چشمم چشمه زن از چشم رنگ آمیز تو

در راه تو از سرکشان نی یاد مانده نی نشان

[...]

میلی

ای عالمی در خاک و خون، از غمزه خونریز تو

خونبار چون مژگان ما، فتراک صیدآویز تو

صد چشمه خون از دلم، تیر تو بگشود و نشد

سیراب ازین خونابها، نخل بلاانگیز تو

چون می‌شود هر صلح تو، سرمایه جنگ دگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه