گنجور

 
حسین خوارزمی

باز آتشی در جان من زد عشق شورانگیز تو

نو شد جراحتهای غم از غمزه خونریز تو

ای ماه مهرآموز من دمساز عالم سوز من

جانم وفاآموز شد از جور لطف آمیز تو

هر بی نوائی کو نهد در صف عشاق تو پا

کی سر تواند تافتن از زخم تیغ تیز تو

ناموس و پرهیز مرا تاراج کرده غمزه ات

فریاد ای هشیار دل زین مست بی پرهیز تو

بر رخ کشیده پرده ها مهر از حیا پیش رخت

در خط شده مشک خطا از خط عنبر بیز تو

ای دل نهاده جان بکف در کوی جانان نه قدم

کاندر بر سلطان ما این است دست آویز تو

گر بر دل و جانت حسین درتافتی خورشید عشق

طالع شد از مغرب زمین آن شمس انجم ریز تو