باز آتشی در جان من زد عشق شورانگیز تو
نو شد جراحتهای غم از غمزه خونریز تو
ای ماه مهرآموز من دمساز عالم سوز من
جانم وفاآموز شد از جور لطف آمیز تو
هر بی نوائی کو نهد در صف عشاق تو پا
کی سر تواند تافتن از زخم تیغ تیز تو
ناموس و پرهیز مرا تاراج کرده غمزه ات
فریاد ای هشیار دل زین مست بی پرهیز تو
بر رخ کشیده پرده ها مهر از حیا پیش رخت
در خط شده مشک خطا از خط عنبر بیز تو
ای دل نهاده جان بکف در کوی جانان نه قدم
کاندر بر سلطان ما این است دست آویز تو
گر بر دل و جانت حسین درتافتی خورشید عشق
طالع شد از مغرب زمین آن شمس انجم ریز تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تأثیر عمیق آن بر روح و جان شاعر است. شاعر با بیان احساساتش به تصویر کشیده که عشق طرف مقابلش، تمام دردها و غمها را تازگی میبخشد. او از ویژگیهای معشوقش مانند زیبایی و لطافت یاد میکند و تأکید میکند که عشق او، جانش را تحت تأثیر قرار داده و آن را به سرنوشت مقدر متصل کرده است. همچنین، شاعر بر زخمهای عاطفی و جذابیتهای عاشقانه این رابطه اشاره میکند و نشان میدهد که این عشق، شادی و در عین حال درد را به همراه دارد. در نهایت، شاعر عشق را به خورشیدی تشبیه میکند که زندگی و نور را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: عشق پرشور تو دوباره در وجود من آتش افروخت و زخمهای حزنآورم را با نگاه تیرآلودهات تازه کرد.
هوش مصنوعی: ای ماه مهر، Teacher تصویر و منبع خوشی من، جانم از نیکیهای تو پر شده و به خاطر زحمات محبتآمیزت، به وفا و دوستی آموخته شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در صف عاشقانت قرار گیرد، با وجود فقر و بینوایی، میتواند از زخم تند تیغ تو زنده بماند و جانش را نجات دهد.
هوش مصنوعی: غصه و درد عشق تو، حرمت و پایبندی من را زیر و رو کرده است. ای دل آگاه، از این بیپروا و بیاحتیاطیِ تو فریاد بزن!
هوش مصنوعی: بر چهره تو پردهها آفتاب تابیده و حیا باعث شده که از روی تو به آرامی عبور کند. در نقش و نگار صورتت، رنگینی و زیبایی از تو درخشیده است.
هوش مصنوعی: ای دل، جانت را در دست گرفتهای و به کوی محبوب رفتهای، بدان که اینجا در کنار سلطان ما فرصتی برای توست.
هوش مصنوعی: اگر بر قلب و جانت حسین بخوانی، عشق همچون خورشید از مغرب زمین طلوع کرده و آن نور درخشان بر تو افکنده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو
بس خون که از دلها بریخت آن غمزهٔ خونریز تو
ای زلفت از نیرنگ و فن کرده مرا بی خویشتن
شد خون چشمم چشمه زن از چشم رنگ آمیز تو
در راه تو از سرکشان نی یاد مانده نی نشان
[...]
ای عالمی در خاک و خون، از غمزه خونریز تو
خونبار چون مژگان ما، فتراک صیدآویز تو
صد چشمه خون از دلم، تیر تو بگشود و نشد
سیراب ازین خونابها، نخل بلاانگیز تو
چون میشود هر صلح تو، سرمایه جنگ دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.