دور از رخ تو زیستن ای جان نمیتوان
از جان توان گذشت وز جانان نمیتوان
بار جفا و جور توانم کشید لیک
بار فراق و محنت هجران نمیتوان
دشوار دامن تو بدست من اوفتاد
با دیگران گذاشتن آسان نمیتوان
بی سرو قامت تو و گلبرگ عارضت
رفتن بسوی باغ و گلستان نمیتوان
بی لذت مشاهده حور از قصور
راضی شدن بروضه رضوان نمیتوان
گفتم که سر عشق بپوشم ز غیر دوست
لیکن ز دست دیده گریان نمیتوان
درد حبیب را بطبیبان مگو حسین
کز غیر او توقع درمان نمیتوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.