گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حسین خوارزمی

دور از رخ تو زیستن ای جان نمیتوان

از جان توان گذشت وز جانان نمیتوان

بار جفا و جور توانم کشید لیک

بار فراق و محنت هجران نمیتوان

دشوار دامن تو بدست من اوفتاد

با دیگران گذاشتن آسان نمیتوان

بی سرو قامت تو و گلبرگ عارضت

رفتن بسوی باغ و گلستان نمیتوان

بی لذت مشاهده حور از قصور

راضی شدن بروضه رضوان نمیتوان

گفتم که سر عشق بپوشم ز غیر دوست

لیکن ز دست دیده گریان نمیتوان

درد حبیب را بطبیبان مگو حسین

کز غیر او توقع درمان نمیتوان