با کس حدیث عشق تو گفتن نمی توان
دریست در عشق که سفتن نمی توان
لب بسته همچو غنچه و دلخون چو لاله ام
بی باد رحمت تو شکفتن نمی توان
در دل هوای یار نیارم نگاهداشت
مهری درون ذره نهفتن نمی توان
آزار خاکپای تو ما را طریق نیست
زانرو بچهره راه تو رفتن نمی توان
از رحم تا دل تو بسوزد بحال من
احوال خویش پیش تو گفتن نمی توان
ترک کمان کشم بکمین میکشد ولی
ترک هوای عشق گرفتن نمی توان
گفتا حسین شب ز سر کوی ما برو
کز ناله های زار تو خفتن نمی توان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وضوح بیانگر درد و رنج عشق است. شاعر از ناامیدی و ناتوانی در بیان احساساتش سخن میگوید و میگوید که عشق واقعی قابل توضیح نیست. او به حالتهای مختلفی از عشق و دلتنگی اشاره میکند و بیان میکند که بیرحمتی معشوق، او را از گفتن حالش باز میدارد. در نهایت، شاعر از نشستن در کوی یار و درد ناشی از جدایی و نالههای دلزده سخن میگوید. عشق او عمیق و دردناک است و بیان آن برایش غیر ممکن به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: گفتگو درباره عشق تو با دیگران امکانپذیر نیست، زیرا در عشق نمیتوان به راحتی همه چیز را به زبان آورد.
هوش مصنوعی: مانند غنچهای هستم که لبهایم بسته است و دلزده همچون لالهای. بدون وجود نسیم رحمت تو، قادر به شکفتن و باز شدن نیستم.
هوش مصنوعی: در دل من به یاد معشوق، جایی برای نگهداشتن محبت نیست؛ چرا که نمیتوانم مهر را در ذرهای پنهان کنم.
هوش مصنوعی: آزار پاهای تو برای ما راهی برای عبور نگذاشته است، به همین دلیل نمیتوانیم به سمت چهرهات حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: از زمانی که به دنیا آمدهام تا به حال، دلم برای احوال خودم در پیش تو میسوزد و نمیتوانم آن را به تو بگویم.
هوش مصنوعی: من از تیرکمان میکشم به کمین، اما نمیتوانم عشق را ترک کنم.
هوش مصنوعی: گفت حسین که از خیابان ما برو، زیرا نالههای غمانگیز تو اجازه خوابیدن را نمیدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را غمی است از تو که گفتن نمیتوان
وز عشق، حالتی که نهفتن نمیتوان
بسیار گفته شد سخن از نکتههای عقل
اسرار عشق ماند که گفتن نمیتوان
جاروب آن ره از مژه کردم، ولی چه سود
[...]
درد از طبیب گرچه نهفتن نمی توان
درد دلی مراست که گفتن نمی توان
خواهم شکفته رو زیم از غم چو گل ولی
هرگز بزهر خنده شکفتن نمی توان
خواب صبوح اگرچه بیوسف رخان خوشست
[...]
مشکل غمیست عشق، که گفتن نمیتوان
وین مشکل دگر که: نهفتن نمیتوان
غمهای عاشقان هم گفتند پیش یار
ما را عجب غمیست که گفتن نمیتوان
دندان به قصد لعل لبش تیز چون کنم؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.