گنجور

 
حسین خوارزمی

با کس حدیث عشق تو گفتن نمی توان

دریست در عشق که سفتن نمی توان

لب بسته همچو غنچه و دلخون چو لاله ام

بی باد رحمت تو شکفتن نمی توان

در دل هوای یار نیارم نگاهداشت

مهری درون ذره نهفتن نمی توان

آزار خاکپای تو ما را طریق نیست

زانرو بچهره راه تو رفتن نمی توان

از رحم تا دل تو بسوزد بحال من

احوال خویش پیش تو گفتن نمی توان

ترک کمان کشم بکمین میکشد ولی

ترک هوای عشق گرفتن نمی توان

گفتا حسین شب ز سر کوی ما برو

کز ناله های زار تو خفتن نمی توان